صفحه 11 از 13

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 1 آذر 1388, 11:31 pm
توسط عسل
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟
بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را

ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من
ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را
کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را

مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را

چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
ز روی خوب تو برخورده ام، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را

سزای خوبی نو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بخشت هم ندهم
کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را

به پایداری آن عشق سربلندم قسم
که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را


Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 15 آذر 1388, 11:09 pm
توسط مهيار
به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که می دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است.

تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای. من از سکوت تو به نقطه نهایی ایمان رسیده ام .

شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم، شنیدنی است.

ولی می شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید.

من که نقاشی کردن می دانم. تو هم که نقاشی کردن می دانی. پس چرا دست به کار نمی شوی؟

وقتی بچه بودم، برایم آبرنگ نمی خریدند. می رفتم سراغ باغچه کنار رودخانه هر چه گلهای رنگی بود می چیدم و نقاشی می کردم.

اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه کاغذی مان جستجو کنیم حتماً گلهای کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهایمان بکشیم.

شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید این جور نوشت:

هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس
عشق با همه سختی هایش پا برجاست و زندگی اجبارست !




م.ص

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: چهارشنبه 18 آذر 1388, 5:26 pm
توسط *narges*
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل اویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوش پسند دیده زیبا پرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما کجاست او

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: پنج‌شنبه 10 دی 1388, 1:26 am
توسط مهيار
عشق را وارد كلام كنيم
تا به هر عابري سلام كنيم

و به هر چهره اي تبسم داشت
ما به آن چهره احترام كنيم

هركجا اهل مهر پيدا شد
ما در اطرافش ازدحام كنيم

چشم ما چون به سرو سبز افتاد
بهرتعظيم او قيام كنيم

گل و زنبور، دست به دست دهند
تا كه شهد جهان به كام كنيم

اين عجايب مدام دركارند
تا كه ما شادي مُدام كنيم

شُهره زنبور گشته است به نيش
ما ازو رفع اتهام كنيم

علفي هرزه نيست در عالم
ما ندانيم و هرزه نام كنيم

زندگي در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف اين پيام كنيم

سالكا اين مجال اندك را
نكند صرف انتقام كنيم

در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام كنيم

عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام كنيم

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: پنج‌شنبه 10 دی 1388, 1:27 am
توسط مهيار
زندگي رسم خوشايندي است

زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ

پرشي دارد اندازه عشق

زندگي چيزي نيست که لب طاقچه عادت از ياد منو تو برود

زندگي جزبه دستي است که ميچيند

زندگي نوبر انجير سياه در دهان گس تابستان است

زندگي بعد درخت است به چشم حشره

زندگي تجربه شب پره در تاريکي است

زندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد

زندگي سوت قطاري است که در خواب پلي ميپيچد

زندگي ديدن يک باغچه از شيشه مسدود هواپيماست

خبر رفتن موشک به فضا

لمس تنهايي ((ماه))

فکر بو ييدن گل در کره اي ديگر

زندگي شستن يک بشقاب است

زندگي يافتن سکه ده شاهي در جوي خيابان است

زندگي مجذور آينه است

زندگي گل به توان ابديت

زندگي ضرب زمين در ضربان دلها

زندگي هندسه ساده و يکسان نفسهاست

سهراب

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: شنبه 17 بهمن 1388, 12:52 pm
توسط عسل
.

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: شنبه 1 اسفند 1388, 12:50 am
توسط عسل
عشق چیزی نیست که هرکس و در هرلحظه بشه معناش کرد
عشق رو باید حس کرد
دید
فهمید
با همه وجود لمس کرد
عشق یه نگاهه
یه سکوته پره راز
عشق یه نگاهه
یه نگاهه بی کلام
عشق یه نگاهه
یه نگاه

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 29 فروردین 1389, 1:33 pm
توسط Pa pegah
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک
اما آیا باز بر می گردی
چه تمنای محالی دارم
خندهام می گیرد(...!)

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 29 فروردین 1389, 1:45 pm
توسط marziyehkochooloo
ویرایش شد ...

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 5 اردیبهشت 1389, 12:19 am
توسط عسل
عشق تو تويه وجودم، عشق تو گرميه شبهام
مثله يک راز نگفته، شعله ميکشه رو لبهام
عشق تو خون تو رگهام، حسه اين چشماي گريون
تنه تو گرميه آفتاب،تويه چله تابستون
لمسه تو زيباييه،يک شبه رويايه
حسه به تو رسيدن،معکوسه تنهاييه
دلگيرم از فاصله،بخند و آرومم کن
منو به جرم قلبم ،به رويا محکومم کن
نقشه تو زيباييه ،يک شبه آفتابيه
تو رو نفس کشيدن،انکار بي تابيه
مثله خورشيد در برم،تنم رو شعله ور کن
رويايه هر شبم رو،با يک بوسه معتبر کن
تنه تو ادامه جاده خورشيده
چشم تو نور رو تنه لحظه هام پاشيده
تا تو با مني نگاهم خيسه يک روياست
با تو موندني شدن چقدر زيباست

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 5 اردیبهشت 1389, 4:22 pm
توسط farshidshd
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر شعرم نشکفته خشکید !
به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !
میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده فریبم داد!
قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 5 اردیبهشت 1389, 4:48 pm
توسط marziyehkochooloo
ویرایش شد ...

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 5 اردیبهشت 1389, 4:49 pm
توسط marziyehkochooloo
به نسيمى همه ى راه به هم ميريزد
كى دل سنگ تورا آه به هم ميريزد?!
سنگ در بركه مىاندازم و ميپندارم
با همين سنگ زدن ماه به هم ميريزد
عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه ميماند و ناگاه به هم ميريزد
آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه ى كوتاه به هم ميريزد
آه،
يك روز همين آه تورا ميگيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم ميريزد
ger:

Re: یک جرعه عشق

ارسال شده: یک‌شنبه 5 اردیبهشت 1389, 5:29 pm
توسط marziyehkochooloo
غريب است دوست داشتن. وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتي مي دانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ... ونفس ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش مي گيريم هر چه او عاشق تر ، ما سرخوش تر، هر چه او دل نازک تر ، ما بي رحم تر . تقصير از ما نيست ؛ تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده اند .
"دکتر على شريعتي"

این پست عنوان ندارد

ارسال شده: چهارشنبه 30 تیر 1389, 3:45 pm
توسط Unknown
دوست داشتنی ها در این دنیا بسیارند، کافی است چشمانت را بگشایی وتصویر پرنده ای را در میان نگاهت قاب بگیری که به سوی خورشید اوج می گیرد

اگر ایمان نداشتم به مهربانی یزدان، لبخندهای سرخوشانه ام را بهانه ای نمی کردم برای خوشبختی. اگر تمام دنیا بد شوند، اگر نقاب تمام دوست داشتنی هایم دروغ باشد، لبخند را نمی رانم از در دل، که خدایی هست در این نزدیکی که مرا دوست دارد و بوسه های پنهانیش را دریغ نمی کند وقتی از خستگی، سر بر شانه ی احساسش می گذارم

برادرانه بیا قسمت کنیم دنیا را ، تمام لبخندها برای تو و تمام دلتنگی ها برای من، به شرط آنکه یک لبخندت سهم من باشد برای این همه دلتنگی

خط خطی نمیشوم، بگذار دنیا ساده لوح بخواند مرا ، با این حجم از رنگ غریبه ام، تک رنگ باشی و خاکستری به دنیایی می ارزد انگار، من باور دارم که ساده لوحی خاکستریم در این روزگار رنگین کمان های خط خطی