نغمه های غم
مدیر انجمن: Moh3n II
يكي بود يكي نبود يه دروغ كهنه بود يكي موند يكي نموند حرف راست قصه بود يكي موند با غصه ها، به غم عشق مبتلا يكي رفت چه بي وفا، با دو رنگي آشنا اونكه موند ريشه پوسوند دلشو غصه سوزوند نالش از ديوه نبود، پشتشو دوري شكوند زير آوار جفا دل دادش به هر بلا با همه عشق و وفا راهي شد تو قصه ها اونكه موند يه قصه ساخت اما هي هستي شو باخت قصه ها به سر رسيد ،اون به عشقش نرسيد
هراسم نيست از طوفان،
اگر چه برگ پاييزم.
درخت از ريشه خشگيده و من از اشك لبريزم.
به تو نفرين به تو نفرين؛
كه فصل مرگ ما بودي،
كه ما اهل بهار بوديم و تو پاييزي و نابودي.
چه ترسي دارد آن برگ فتاده، ز طوفان هراس انگيز پاييز؟
چو از شاخه فرافتد به خاكي،
گريزش نيست جز مرگي غم انگيز.
منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز.
قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز
شعله زد بر تار و پود من ساده.
كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟
اگر چه برگ پاييزم.
درخت از ريشه خشگيده و من از اشك لبريزم.
به تو نفرين به تو نفرين؛
كه فصل مرگ ما بودي،
كه ما اهل بهار بوديم و تو پاييزي و نابودي.
چه ترسي دارد آن برگ فتاده، ز طوفان هراس انگيز پاييز؟
چو از شاخه فرافتد به خاكي،
گريزش نيست جز مرگي غم انگيز.
منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز.
قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز
شعله زد بر تار و پود من ساده.
كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
صدای من با نبودن تو ترانه کم داره
خونه میشه زحمی از دلتنگی که زیر آواره
تو بری که زیر آواره ، غصه میباره
تو مثل بارون اومدی عاشق و آشنا
اومدی خنده شده گریه هام
تو رو میخواسته دل از خدا
اگر نباشی میرسه غربت از راه دور
نمیره سایه از شهر نور
میشکته آخر این غرور
تو باشی پاییز چشمای من بهار رو میبینه
به دل بی خاطرم عطر زیبای گذشته میشینه
تو رو تو گذشته میبینه ، تویی عشق دیرینه
خونه میشه زحمی از دلتنگی که زیر آواره
تو بری که زیر آواره ، غصه میباره
تو مثل بارون اومدی عاشق و آشنا
اومدی خنده شده گریه هام
تو رو میخواسته دل از خدا
اگر نباشی میرسه غربت از راه دور
نمیره سایه از شهر نور
میشکته آخر این غرور
تو باشی پاییز چشمای من بهار رو میبینه
به دل بی خاطرم عطر زیبای گذشته میشینه
تو رو تو گذشته میبینه ، تویی عشق دیرینه
اندکی در لحظه هایت جستجو کن
شب تنهایی با هم..
شاید اینگونه سزاوار فراموشی نبود
چقدر با عجله...
غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
کنون ای اولین و آخرینم
کاش احساس آبی مرا می شنیدی.
تا همیشه به تماشای شب میروم
و تکه هایی از عشق مدفون میراث من است
و قلمی که هیچ گاه نتوانست آخرین حرفهای مرا با تو بگوی
شب تنهایی با هم..
شاید اینگونه سزاوار فراموشی نبود
چقدر با عجله...
غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
کنون ای اولین و آخرینم
کاش احساس آبی مرا می شنیدی.
تا همیشه به تماشای شب میروم
و تکه هایی از عشق مدفون میراث من است
و قلمی که هیچ گاه نتوانست آخرین حرفهای مرا با تو بگوی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
- farshidshd
- مشاور وِیژه
- پست: 2057
- تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
- محل اقامت: My Heart
- تماس:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
کد: انتخاب همه
دانشجوی ارشد نرم افزار
- farshidshd
- مشاور وِیژه
- پست: 2057
- تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
- محل اقامت: My Heart
- تماس:
سرانجام بشر را، اين زمان، انديشناكم، سخت
بيش از پيش.
كه ميلرزم به خود از وحشت اين ياد.
نه ميبيند،
نه ميخواند،
نه ميانديشد،
اين ناسازگار، اي داد!
نه آگاهش تواني كرد، با زاري
نه بيدارش توانم كرد، با فرياد!
نميداند،
براين جمعيت انبوه و اين پيكار روزافزون
كه ره گم ميكند در خون،
ازين پس، ماتم نان ميكند بيداد!
نميداند،
زميني را كه با خون آبياري ميكند،
گندم نخواهد داد!
بيش از پيش.
كه ميلرزم به خود از وحشت اين ياد.
نه ميبيند،
نه ميخواند،
نه ميانديشد،
اين ناسازگار، اي داد!
نه آگاهش تواني كرد، با زاري
نه بيدارش توانم كرد، با فرياد!
نميداند،
براين جمعيت انبوه و اين پيكار روزافزون
كه ره گم ميكند در خون،
ازين پس، ماتم نان ميكند بيداد!
نميداند،
زميني را كه با خون آبياري ميكند،
گندم نخواهد داد!
کد: انتخاب همه
دانشجوی ارشد نرم افزار
- farshidshd
- مشاور وِیژه
- پست: 2057
- تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
- محل اقامت: My Heart
- تماس:
با قلم ميگويم:
- اي همزاد، اي همراه،
اي هم سرنوشت
هر دومان حيران بازيهاي دورانهاي زشت.
شعرهايم را نوشتي
دستخوش؛
اشكهايم را كجا خواهي نوشت؟
- اي همزاد، اي همراه،
اي هم سرنوشت
هر دومان حيران بازيهاي دورانهاي زشت.
شعرهايم را نوشتي
دستخوش؛
اشكهايم را كجا خواهي نوشت؟
کد: انتخاب همه
دانشجوی ارشد نرم افزار
- farshidshd
- مشاور وِیژه
- پست: 2057
- تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
- محل اقامت: My Heart
- تماس:
او را از من گرفتند بی آن که بدانند با من چه می کنند
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
سر راهم سبز شدند و آسان بردندش
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
کسی او را نگرفت خودم دادمش.........چه آسان و ساده
مقصر منم.
او را از دست دادم و به بیهودگی رسیدم...در تاریک ترین لحظه ها به روشنایی اش دادم و در تنها ترین اوقات به آنها سپردمش.
سکوتم از دستم رفت و گناه از دست رفتنش بر من است
آری مقصر منم.
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
سر راهم سبز شدند و آسان بردندش
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
کسی او را نگرفت خودم دادمش.........چه آسان و ساده
مقصر منم.
او را از دست دادم و به بیهودگی رسیدم...در تاریک ترین لحظه ها به روشنایی اش دادم و در تنها ترین اوقات به آنها سپردمش.
سکوتم از دستم رفت و گناه از دست رفتنش بر من است
آری مقصر منم.
کد: انتخاب همه
دانشجوی ارشد نرم افزار
- farshidshd
- مشاور وِیژه
- پست: 2057
- تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
- محل اقامت: My Heart
- تماس:
باز هم عطر گلهاي تنهايي به مشامم رسيد و قاصد کهاي سپيد از من دور شدند
و به سرزميني کوچ کردند که گلهاي باغش بوي تنهاي ندهند . دلواپسي در وجودم
رخنه کرده و در دلم محبوس شده ، مي داني ، دلواپسي حس غريبي است که قلب پر
درد را پژمرده مي کند . مي خواهم با سايه تنهايي در خيابان قلبم قدم بزنم و پياده رو
خيالم رو با اشک چشمانم خيس کنم و از لابه لاي احساس قلبم تو را بخوانم و بگويم
دلواپسم . دلواپس تو ...
براي ديد نت که بيايي و ضرباهنگ دلم را آرام تر کني و با يک نگاه شمع وجودم را
روشن کني . بيايي و با يک تبسم اميد خفته در قلبم را بيدار سازي و سياهي زندگي ام
را با سپيدي قد مهايت روشن کني. باور کن در ديدار آينه هم خيال تو ، از سياهي چشمانم
سو سو مي زند. باز هم اميدوارم به خاطر اشکهاي زلالي که به دور از کينه مهمان گونه
هايم شده مرا دريابي...
با اين حس غريبانه دلم که تا اوج تا بي نهايت دلواپس توست ، دلواپس تو...
و به سرزميني کوچ کردند که گلهاي باغش بوي تنهاي ندهند . دلواپسي در وجودم
رخنه کرده و در دلم محبوس شده ، مي داني ، دلواپسي حس غريبي است که قلب پر
درد را پژمرده مي کند . مي خواهم با سايه تنهايي در خيابان قلبم قدم بزنم و پياده رو
خيالم رو با اشک چشمانم خيس کنم و از لابه لاي احساس قلبم تو را بخوانم و بگويم
دلواپسم . دلواپس تو ...
براي ديد نت که بيايي و ضرباهنگ دلم را آرام تر کني و با يک نگاه شمع وجودم را
روشن کني . بيايي و با يک تبسم اميد خفته در قلبم را بيدار سازي و سياهي زندگي ام
را با سپيدي قد مهايت روشن کني. باور کن در ديدار آينه هم خيال تو ، از سياهي چشمانم
سو سو مي زند. باز هم اميدوارم به خاطر اشکهاي زلالي که به دور از کينه مهمان گونه
هايم شده مرا دريابي...
با اين حس غريبانه دلم که تا اوج تا بي نهايت دلواپس توست ، دلواپس تو...
کد: انتخاب همه
دانشجوی ارشد نرم افزار
-
- کاربر متوسط
- پست: 216
- تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm
به انتظار برگشتنت می مونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
ساده نبود گذشتن از تو برام
ساده نبود کوچ تو از لحظه هام
ساده نبود قصه بی تو بودن
ساده نبود هق هق شب گریه هام
چه ساده دل بریدی اشک منو ندیدی
خطی رو خاطراته قشنگمون کشیدی
اما به انتظار برگشتنت می مونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
ساده نبود گذشتن از تو برام
ساده نبود کوچ تو از لحظه هام
ساده نبود قصه بی تو بودن
ساده نبود هق هق شب گریه هام
چه ساده دل بریدی اشک منو ندیدی
خطی رو خاطراته قشنگمون کشیدی
اما به انتظار برگشتنت می مونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
نگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغزد ولي باران نمي داند که من دريايي از دردم به ظاهر گر چه مي خندم ولي اندر سکوتي تلخ مي گريم
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم