نغمه های غم

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 28 فروردین 1387, 9:14 pm

تمامی عشقم را
در جایی به فراخی زمین
تمامی عشقم را
با خارها و ستاره ها
نثار تو کردم.
اما تو با پاهایی کوچک و پاشنه های چرکین
بر آتش آن گام نهادی
و آن را خاموش کردی.

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 28 فروردین 1387, 10:59 pm

دوباره اشک ، دوباره درد
دوباره گریه ی یه مرد

دوباره زخم ، دوباره آه
یه بازی پر اشتباه

دوباره میبینم تو رو
میگم بمون ،اما نه برو

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 28 فروردین 1387, 11:51 pm

يكي بود يكي نبود يه دروغ كهنه بود يكي موند يكي نموند حرف راست قصه بود يكي موند با غصه ها، به غم عشق مبتلا يكي رفت چه بي وفا، با دو رنگي آشنا اونكه موند ريشه پوسوند دلشو غصه سوزوند نالش از ديوه نبود، پشتشو دوري شكوند زير آوار جفا دل دادش به هر بلا با همه عشق و وفا راهي شد تو قصه ها اونكه موند يه قصه ساخت اما هي هستي شو باخت قصه ها به سر رسيد ،اون به عشقش نرسيد

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » پنج‌شنبه 29 فروردین 1387, 9:24 am

هراسم نيست از طوفان،
اگر چه برگ پاييزم.
درخت از ريشه خشگيده و من از اشك لبريزم.
به تو نفرين به تو نفرين؛
كه فصل مرگ ما بودي،
كه ما اهل بهار بوديم و تو پاييزي و نابودي.
چه ترسي دارد آن برگ فتاده، ز طوفان هراس انگيز پاييز؟
چو از شاخه فرافتد به خاكي،
گريزش نيست جز مرگي غم انگيز.
منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز.
قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز
شعله زد بر تار و پود من ساده.
كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » پنج‌شنبه 29 فروردین 1387, 11:02 am

صدای من با نبودن تو ترانه کم داره
خونه میشه زحمی از دلتنگی که زیر آواره
تو بری که زیر آواره ، غصه میباره
تو مثل بارون اومدی عاشق و آشنا
اومدی خنده شده گریه هام
تو رو میخواسته دل از خدا
اگر نباشی میرسه غربت از راه دور
نمیره سایه از شهر نور
میشکته آخر این غرور
تو باشی پاییز چشمای من بهار رو میبینه
به دل بی خاطرم عطر زیبای گذشته میشینه
تو رو تو گذشته میبینه ، تویی عشق دیرینه

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 30 فروردین 1387, 10:32 am

اندکی در لحظه هایت جستجو کن
شب تنهایی با هم..
شاید اینگونه سزاوار فراموشی نبود
چقدر با عجله...
غبار می تکانی از ردپای آخرین خاطراتمان
کنون ای اولین و آخرینم
کاش احساس آبی مرا می شنیدی.
تا همیشه به تماشای شب میروم
و تکه هایی از عشق مدفون میراث من است
و قلمی که هیچ گاه نتوانست آخرین حرفهای مرا با تو بگوی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » شنبه 31 فروردین 1387, 3:53 pm

دیدی دلم شکست
دیدی که این بلور درخشان عمر من
بازیچه بود؟
دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر ان
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست؟

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

پست توسط farshidshd » شنبه 31 فروردین 1387, 4:24 pm

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند باد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خوینن دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

پست توسط farshidshd » شنبه 31 فروردین 1387, 4:29 pm

سرانجام بشر را، اين زمان، انديشناكم، سخت

بيش از پيش.

كه مي‌لرزم به خود از وحشت اين ياد.

نه مي‌بيند،

نه مي‌خواند،

نه مي‌انديشد،

اين ناسازگار، اي داد!

نه آگاهش تواني كرد، با زاري

نه بيدارش توانم كرد، با فرياد!



نمي‌داند،

براين جمعيت انبوه و اين پيكار روزافزون

كه ره گم مي‌كند در خون،

ازين پس، ماتم نان مي‌كند بيداد!



نمي‌داند،

زميني را كه با خون آبياري مي‌كند،

گندم نخواهد داد!

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

پست توسط farshidshd » شنبه 31 فروردین 1387, 4:31 pm

با قلم مي‌گويم:

- اي همزاد، اي همراه،

اي هم سرنوشت

هر دومان حيران بازي‌هاي دوران‌هاي زشت.

شعرهايم را نوشتي

دست‌خوش؛

اشك‌هايم را كجا خواهي نوشت؟

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

Ramin

پست توسط Ramin » یک‌شنبه 1 اردیبهشت 1387, 12:46 am

هر دلی دیدم یاری داره ، دل من چی داره ؟
سیاهی شب ماه رو داره ، دل من چی داره ؟

وقتی سنگ قلب آدما عشقی بینشون نیست
واسه دل پر غصه ی من دلی مهربون نیست

عشق واقعی تو قصه هاست ، تو خیال و خوابه
دوست دارم گفتنشون همه سرابه

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

پست توسط farshidshd » یک‌شنبه 1 اردیبهشت 1387, 1:56 pm

او را از من گرفتند بی آن که بدانند با من چه می کنند

گناهی بر آنان نیست مقصر منم.

سر راهم سبز شدند و آسان بردندش

گناهی بر آنان نیست مقصر منم.

کسی او را نگرفت خودم دادمش.........چه آسان و ساده

مقصر منم.

او را از دست دادم و به بیهودگی رسیدم...در تاریک ترین لحظه ها به روشنایی اش دادم و در تنها ترین اوقات به آنها سپردمش.

سکوتم از دستم رفت و گناه از دست رفتنش بر من است

آری مقصر منم.

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

پست توسط farshidshd » پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387, 11:48 am

باز هم عطر گلهاي تنهايي به مشامم رسيد و قاصد کهاي سپيد از من دور شدند


و به سرزميني کوچ کردند که گلهاي باغش بوي تنهاي ندهند . دلواپسي در وجودم


رخنه کرده و در دلم محبوس شده ، مي داني ، دلواپسي حس غريبي است که قلب پر


درد را پژمرده مي کند . مي خواهم با سايه تنهايي در خيابان قلبم قدم بزنم و پياده رو


خيالم رو با اشک چشمانم خيس کنم و از لابه لاي احساس قلبم تو را بخوانم و بگويم


دلواپسم . دلواپس تو ...


براي ديد نت که بيايي و ضرباهنگ دلم را آرام تر کني و با يک نگاه شمع وجودم را


روشن کني . بيايي و با يک تبسم اميد خفته در قلبم را بيدار سازي و سياهي زندگي ام


را با سپيدي قد مهايت روشن کني. باور کن در ديدار آينه هم خيال تو ، از سياهي چشمانم


سو سو مي زند. باز هم اميدوارم به خاطر اشکهاي زلالي که به دور از کينه مهمان گونه


هايم شده مرا دريابي...


با اين حس غريبانه دلم که تا اوج تا بي نهايت دلواپس توست ، دلواپس تو...

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

masoud khafan
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 216
تاریخ عضویت: جمعه 22 تیر 1386, 8:50 pm

پست توسط masoud khafan » یک‌شنبه 8 اردیبهشت 1387, 1:35 pm

به انتظار برگشتنت می مونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
ساده نبود گذشتن از تو برام
ساده نبود کوچ تو از لحظه هام
ساده نبود قصه بی تو بودن
ساده نبود هق هق شب گریه هام
چه ساده دل بریدی اشک منو ندیدی
خطی رو خاطراته قشنگمون کشیدی
اما به انتظار برگشتنت می مونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل میخونم

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

پست توسط parva » دوشنبه 9 اردیبهشت 1387, 9:49 am

نگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغزد ولي باران نمي داند که من دريايي از دردم به ظاهر گر چه مي خندم ولي اندر سکوتي تلخ مي گريم :cry:
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

قفل شده