شاعرانه
ارسال شده: دوشنبه 9 دی 1392, 8:48 am
کجای این بارانی آقا ؟
من که زیر باران رویایت را بغل کرده ام که خیس نشوی
خدا به جای تمام نداشته هایم تورا داده به من
ومن میانه ی این پیری زودرس
میانه ی این همه غم ناروا
یادت ارامم میکند
دارم شبیه تو می شوم انگار
صبوریم کم شده اما قوی تر شده ام
دشمنانم بزرگ تر شده اند
وخودم به ندیدن انها عادت کرده ام
آقا می بینی با همه ی اتفاقات می خندم
امیدوارم به نگاه تو
مگر می شود دست مرا رها کنی ؟
حتی رویایت هم برای نجانت من کافیست
من که زیر باران رویایت را بغل کرده ام که خیس نشوی
خدا به جای تمام نداشته هایم تورا داده به من
ومن میانه ی این پیری زودرس
میانه ی این همه غم ناروا
یادت ارامم میکند
دارم شبیه تو می شوم انگار
صبوریم کم شده اما قوی تر شده ام
دشمنانم بزرگ تر شده اند
وخودم به ندیدن انها عادت کرده ام
آقا می بینی با همه ی اتفاقات می خندم
امیدوارم به نگاه تو
مگر می شود دست مرا رها کنی ؟
حتی رویایت هم برای نجانت من کافیست