صفحه 10 از 12

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: پنج‌شنبه 10 آذر 1390, 8:47 pm
توسط زهـــــرا
نمی دونم این شعر, شاعرش کیه ولی یادمه از یه مجله نوشتمش خودم خیلی دوسش دارم

تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم
ما که به هم نمی رسیم بسه دیگه بزار برم
کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پر پرت کنم؟
حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم؟
من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها
نه برده ای حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها

من عاشقم همین و بس غصه نداره بی کسیم
قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: چهارشنبه 16 آذر 1390, 10:52 pm
توسط peyman
ميان من و دشتی وسيع

فاصله يك پنجره است

وچيزي به نام عبور

كه لحظه لحظه مرا

از نيلوفري كه كنار جاده روئيده

دور مي سازد

***

پشت سر

نگاهی مانده

به انتهايی محو

...

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: پنج‌شنبه 17 آذر 1390, 11:41 am
توسط زهـــــرا
peyman نوشته شده:ميان من و دشتی وسيع

فاصله يك پنجره است

وچيزي به نام عبور

كه لحظه لحظه مرا

از نيلوفري كه كنار جاده روئيده

دور مي سازد

***

پشت سر

نگاهی مانده

به انتهايی محو

...
خیلی ممنون از شما آقا پیمان goll
واقعا زیباست

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: پنج‌شنبه 17 آذر 1390, 11:49 am
توسط زهـــــرا
قیصر امین پور

خواب کودکی

در خواب های کودکی ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار
هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنهای تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
غزل در پرده ی دیرسال
چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم
نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از ذهن
حرفهای من
افتاد


تازه ها

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: جمعه 18 آذر 1390, 3:20 am
توسط زهـــــرا
قیصر امین پور

محال


تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال
عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال
بیچاره ی دچار تو را چره جز تو چیست ؟
چون مرگ ، ناگزیری و تدبیر تو محال
ای عشق ، ای سرشت من ، ای سرنوشت من!
تقدیر من غم تو و تغییر تو محال


تازه ها

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: جمعه 18 آذر 1390, 3:41 am
توسط زهـــــرا
قیصر امین پور


تو را دوست دارم

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یك دهان شد هم آواز با ما
:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: دوشنبه 21 آذر 1390, 6:24 pm
توسط زهـــــرا
راز نگه دارترین

و با روح من از روز ازل یارترین
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترین
گر یکی هست سزاوار پرستش به خدا
تو سزاوارترینی تو سزاوارترین
عطر نام تو که در پرده جان پیچیده ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین
ای تو روشنگر ایام مه آلوده عمر
بی تماشای تو روز و شب من تارترین
در گذر گاه نگاه تو گرفتارانند
من به سر پنجه مهر تو گرفتارترین
می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گر بود چون دل من راز نگه دارترین


فریدون مشیری
لحظه ها و احساس

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: دوشنبه 21 آذر 1390, 6:41 pm
توسط زهـــــرا
عشق

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا بینی عشق را آیینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشید وار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود


فریدون مشیری

لحظه ها و احساس

Re: دفتر شعر من!!(نقش زندگی...)

ارسال شده: پنج‌شنبه 24 آذر 1390, 2:58 pm
توسط زهـــــرا
این ترانه رو تازه شنیدم نمی دونم قدیمی یا جدید ولی خیلی خوشم اومد...عاشقشــــــــــــم


من بی تو هیچم تو باورم نکن
خیسم زگریه تنها ترم نکن
عاشق نبودم تا با تو سر کنم
آتش نبودم خاکسترم نکن
اگه عاشقت نبودم
اگه بی تو زنده بودم
تو بمون که بی تو غصه می خورم
اگه دل به تو نبستم
اگه این منم که هستم
ولی از هوای گریه ات پرم
اگه شکوه دارم از تو
اگه بی قرارم از تو
تو بمون که آشیانه ام توئی
به هوایت ای ستاره
به تو می رسم دوباره
اگه عاشقم بهانه ام توئی
دل کنده بودم از هم زبونیت
پنهون نکردی از من نشونیت
من پا کشیدم از عهده بسته ام
تو پافشردی بر مهربونیت
اگه هم زبون نبودم
اگه مهربون نبودم
چه کنم دل این دل شکسته رو
اگه سردو مرده بودم
اگه پر نمی گشودم
به تو بستم این دو بال خسته رو
اگه شکوه دارم از تو
اگه بی قرارم از تو
تو بمون که آشیانه ام توئی
به هوایت ای ستاره
به تو می رسم دوباره
اگه عاشقم بهانه ام توئی



محسن یگانه

Re: دفتر شعر من!!

ارسال شده: دوشنبه 28 آذر 1390, 10:15 pm
توسط زهـــــرا
متن ترانه تیتراژ سریال شیدایی رو مینویسم چقد خوشم اومد از این ترانه با صدای علی لهراسبی

هنوز عادت به تنهایی ندارم
باید هر جوریه طاقت بیارم
اسیرم بین عشق و بی خیالی
چه دنیای غریبی بی تو دارم
میترسم توی تنهایی بمیرم
کمک کن تا دوباره جون بگیرم
یه وقتایی به من نزدیکترشــو
دارم حس میکنم ازدست میــرم
***
نمیترسی ببینی برای دیدن تـــو
یه روز از درد دلتنگی بمیــــرم
تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه
تو دستای تو آرامش بگیـــرم
بگو سهم من از تـــو چی بوده؟
غیر از این تب!
کیو دارم بجز تنهایی امشب
میخوام امشب بیوفته به پای تو غرورم
نمیتونم ببینم از تو دورم
***
دارم تاوان دلتنگیمــو میــدم
کنار تو به آرامش رسیـــدم
بیا دنیامو زیبا کن دوبــاره
خدایا از تو زیباتر ندیــــدم
***
نمیترسی ببینی برای دیدن تـــو
یه روز از درد دلتنگی بمیــــرم
تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه
تو دستای تو آرامش بگیـــرم
بگو سهم من از تـــو چی بوده؟
غیر از این تب!
کیو دارم بجز تنهایی امشب
میخوام امشب بیوفته به پای تو غرورم
نمیتونم ببینم از تو دورم

Re: دفتر شعر من!!

ارسال شده: شنبه 10 دی 1390, 4:59 pm
توسط زهـــــرا
قيصر امين پور

اشتقاق

وقتي جهان
از ريشه ي جهنم
و آدم
از عدم
و سعي
از ريشه هاي ياس مي آيد
وقتي كه يك تفاوت ساده
در حرف
كفتار را
به كفتر
تبديل مي كند
بايد به بي تفاوتي واژه ها
و واژه هاي بي طرفي
مثل
نان
دل بست
نان را
از
هر طرف بخواني
نان
است!


از آیینه های ناگهان(دفتر اول)

Re: دفتر شعر من!! شعر زیبا یکوچه رو از مشیری گذاشتم امیدوارم

ارسال شده: شنبه 10 دی 1390, 9:32 pm
توسط staabbodij
ببرید!
goll بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی چند بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل وسنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آمد تو به من گفتی:" از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

به تو گفتم:" حذر از عشق!ندانم!
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم
باز گفتم:" که تو صیادی و من آهوی دشتم"
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ،نتوانم!

اشکی شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید
ماه برعشق تو خندید

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدنم ...
پای در دامن اندوه کشیدم..
نگسستم ، نرمیدم...

رفت در ظلمت، آن شب و شب های دگر هم ...
نگرفتی تو دگر از عاشق آزرده خبر هم...
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....


بی تو اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


امید وارم خوشتون امده باشه زهرا!!
خوشحل میشم اگه نظرتون رو بگذارید.

Re: دفتر شعر من!!

ارسال شده: یک‌شنبه 11 دی 1390, 10:41 pm
توسط زهـــــرا
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
من فقط همین یه قسمت شعرو شنیده بودم,شعر خیلی زیباییه نمیدونستم شاعرش کیه.
خیلی ممنون ازت goli

Re: دفتر شعر من!!

ارسال شده: جمعه 16 دی 1390, 10:06 pm
توسط Gold boy
دل شب میشکنه از بغض سکوت
تن من میرمه از شهر شلوغ
دل من طاقت شلاق نداره
میخواد از ادما باز دل بکنه
میخوام امشب برم از زمین سرد
برم اون بالای بالا,کنار شهابیا
بگم به ستاره ها که ای دلا
بشین از رنگ و ریا شما جدا
دل بدین به سبزه ها و ابیا
نشین از سماییا شما جدا
بگین از صداقت و عشق و وفا
ببرین دلاتونو پیش خدا
بگین به خدا که ای خدای مهربون
دلامون طاقت دوری نداره
جسممون خسته از ادمای خالیه
صدامون گرفته از جداییا
ببرین ما رو کنار خنده ها

شعر , فاصله من با خدا, نوشته خودم.

Re: دفتر شعر من!!

ارسال شده: جمعه 16 دی 1390, 10:22 pm
توسط زهـــــرا
Gold boy نوشته شده:دل شب میشکنه از بغض سکوت
تن من میرمه از شهر شلوغ
دل من طاقت شلاق نداره
میخواد از ادما باز دل بکنه
میخوام امشب برم از زمین سرد
برم اون بالای بالا,کنار شهابیا
بگم به ستاره ها که ای دلا
بشین از رنگ و ریا شما جدا
دل بدین به سبزه ها و ابیا
نشین از سماییا شما جدا
بگین از صداقت و عشق و وفا
ببرین دلاتونو پیش خدا
بگین به خدا که ای خدای مهربون
دلامون طاقت دوری نداره
جسممون خسته از ادمای خالیه
صدامون گرفته از جداییا
ببرین ما رو کنار خنده ها

شعر , فاصله من با خدا, نوشته خودم.
ممنون که بازم پیش ما اومدین..
مرسی بابت شعر goli