دفتر شعر من ..

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
arezoo68
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 360
تاریخ عضویت: چهارشنبه 16 شهریور 1390, 10:38 am
محل اقامت: قزوین

Re: دفتر شعر من!! (پاسخ...)

پست توسط arezoo68 » شنبه 14 آبان 1390, 2:52 pm

شعر پاسخت خیلی قشنگ بود لیلی جونم، من عاشق اینم جواب شعررو با شعر میدن! عالی بود، شعر آقای ادیب هم همچنین واقعا زیباست goll !

**روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
****و عشق را
******کنارِ تیرکِ راهبند
********تازیانه می‌زنند.

<><><><><><><><><><><><><><>
تاپیک کنکوری های کارشناسی ناپیوسته-سراسری91 و علمی کاربردی90
<><><><><><><><><><><><><><>
اطلاعیه!تطبیق واحد از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (پاسخ...)

پست توسط زهـــــرا » شنبه 14 آبان 1390, 7:47 pm

ممنون آرزو جان goli

سه شعر کوتاه که متاسفانه نمیدونم شاعرشون کیه:

چشمای مات پنجره, به جاده ی پر از غبار
مثل نگاهم می مونه به راه دور انتظار
دنیای رویایی من, با رفتنت خراب می شه
میون دشت آرزو ,داشتن تو سراب می شه
بغض کبود آسمون, میشکنه بارونی می شه
شادی آبادی دل,بدل به ویرونی می شه
به حرمت کلام دل,تو از کنار من نرو
تو این خزون بی کسی,تو ای بهار من نرو


********************

شاخه با ریشه حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
خاک کم شده مثل کویری تشنه
شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد
سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد
باغبان کرده فراموش که سیبی دارد


*******************

چه سخته در کنار هم باشیم و بی هم
می بینم میری و میبینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه میشه زنده باشم نه بمیرم

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من!! (پاسخ...)

پست توسط Gold boy » شنبه 14 آبان 1390, 10:53 pm

من همی کوشم پی رسوایی دل...

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من!! (پاسخ...)

پست توسط Gold boy » دوشنبه 16 آبان 1390, 3:46 pm

در قیامت, چون نمازها را بیارند, در ترازو نهند
و روزه ها را و صدقه ها را هم چنین.
اما چون محبت را بیارند,
محبت در ترازو نگنجد,
پس اصل محبت است.
اکنون, چون در خود محبت می بینی,
ان را بیفزای تا افزون شود.
....................................
مولانای جان, فیه ما فیه

آواتار کاربر
mahta007
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 87
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 20 مرداد 1390, 12:34 am
محل اقامت: رنگین کمــــون

Re: دفتر شعر من!! (پاسخ...)

پست توسط mahta007 » دوشنبه 16 آبان 1390, 7:08 pm

نشد یه قصری بسازم

مریم حیدرزاده

نشد یه قصری بسازم ٬ پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه

نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ٬ ماه و روز تولدم

با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام به جز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر

نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه این که من نخوام برم ٬ نذاشت گل ها رو ببینم

نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت ٬ خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم

اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم ٬ بیا بازم منو بکش

نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم ٬ عجب چشای روشنی

باور نکرد یه مژه اش رو ببه صد تا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد ٬ گفت به تو دنیا نمیدم

راست میگه هر چی اون بگه ٬ من کجا و دیوونگی
چه جور به حرفش گوش کنم ؟ اون گفت بچسب به زندگی

خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ رو بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم

نشد یه بارم برسم یه آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال

نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون ٬ دیر شده به خدا قسم

نشد به موقع این کویر ٬ ابری شه بارون بگیره
نشد ٬ خودش آینه که هست ٬ بیاد و شمعدون بگیره

نشد بپاشم زیر پاش ٬ عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده ٬ حتی بهم بگه بدی

نشد دوست دارم بگه ٬ به من که نه به دیگری
نشد یه بارم نگذره از روی شعرا سرسری

نشد یه کاری بکنه که بدونم دوسم داره
آتیش گرفتم و یه بار نگام نکرد بگه ٬ آره

نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم

نشد برم ٬ نشد نره ٬ نشد بخواد ٬ نشد بیاد
نشد ولی شاید بشه ٬ واسم دعا کنید زیاد

از شما پنهون نکنم ٬ یه حرفایی بهم زده
گفته همین روزا میاد اما هنوز نیومده

قصه داره تموم میشه ٬ مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدم شما . . .
خــــُـدایــــــا ســــَــردهـ ایــــن پـــایــیــن از اونـ بـالـآ اگــهـ میـ ـشه نگـــاهـ کـــُـن

یــهـ کـــاریـ کـــُـن اگــهـ میـشـهـ فـَـقـَط گــاهـی خودِت قـــَلــبَـمو " هـــــا " کـــــُـن...


_________________________________________________________________
تاپیک کنکوری های کارشناسی ناپیوسته 91
viewtopic.php?f=2&t=11247

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 16 آبان 1390, 8:19 pm

..
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در جمعه 30 دی 1390, 6:24 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 16 آبان 1390, 8:37 pm

سیما یاری

جادوی چراغ

بی بال پر کشید
بالاتر از افق
بی باله راه برد
بر کوهه های موج
بی پوزه نقب زد
از غار تا به قاف
غول است
غولی هولناک
اینجاست جادوی چراغ


در سایه ی آفتاب

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 16 آبان 1390, 9:20 pm

مهدی سهیلی

اشک وداع

گریه کن ای دل که دوست از بر ما می رود
وای که از باغ عشق, عطر وفا می رود
زانکه دل تنگ ما جای دو شادی نبود
تا ز در آمد سهیل و سها می رود
گر چه ز چشمم رود همراه اشک وداع
مهر عزیزان کجا از دل ما می رود
خانه ی دلتنگ ما تشنه ی آوای اوست
آه که از این سرا ,نغمه سرا می رود
باغ دل ما از او مهر و صفا می گرفت
حیف کزین بوستان لطف و صفا می رود
گر چه به ما هر نفس لطف خدا می رسد
از سرمان سایه ی لطف خدا می رود
می رود اما دلش ساز وطن می زند
این نگران را نگر رو به قفا می رود
آب و گلش در حضر,جان و دلش در سفر
عاشق آشفته حال به دو جا می رود
لحظه ی بدرود خویش تا نزند آتشم
با دل اندهگین , شاد نما می رود
تا که بگردد بلا از قد و بالای او
بر لب بی خنده ام ذکر دعا می رود
دل به چه کار آیدم گر که دلارام نیست؟
خانه نخواهم اگر خانه خدا می رود
ناله بر آید ز سنگ گر که بداند دمی
از غم یاران چه ها بر سر ما می رود
ناله ی جان سوز من سر به ثریا کشید
آتش دل را ببین تا به کجا می رود
داغ به جان سها دوری سامان نهاد
خسته ی بیمار دل بهر شفا می رود
نیست عجب گر سها راه به سامان برد
اختر تابان ما سوی سما می رود


*********************

دو خنده

دو خنده از تو همه عمر مانده در یادم
که بود آیتی از شادی و اسیری من
یکی ز روی وفا در شب جوانی ما
یکی ز راه ملامت به روز پیری من


********************

آغاز شکفتن

مرا گفت این سخن فرزانه پیری
بزرگی عارفی روشن ضمیری
چرا گویی دریغا از جوانی
چراغ از کار پیری بد گمانی
که پیری باغ صد رنگ کمال است
زمان کام و دوران وصال است
خوشا آنان که تا پیری رسیدند
به راه دوست منزل ها بریدند
ره پیموده شادی آفرین است
تو خود در منزلی شادی در این است
جوانان خام و پیران پختگانند
که جان در پای جانان می فشانند
وصال یار در آغاز مرگ است
سیه دل بی خبر از راز مرگ است
به پیری جاهلی ترسد ز مردن
که داند مرگ را فصل فسردن
ولی پیران به عمری ره بریدند
که تا سر منزل دلبر رسیدند
چو رفتی زین جهان در کوی یاری
در آن منزل غم دوری نداری
برای عارفان در خاک خفتن
بود بی شبهه آغاز شکفتن
برون از خاک نرگس خود پیاز ست
ولی در جان او صد گونه راز است
چو آن را باغبان در گل بکارد
به پیش چشم ما صد گل بر آرد
روان چو مرغ در حال گریزست
که ماندن در قفس اندوه خیزست
رهایی از قفس ماتم ندارد
که پایان مصیبت غم ندارد
چو روز وصل آید شادمان باش
غنیمت دان و در پیری جوان باش


اولین غم و آخرین نگاه

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 16 آبان 1390, 9:39 pm

غزل تقویم ها

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
بی دست و پا تر از دل خود کس ندیدیم
زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم


قیصر امین پور

آواتار کاربر
arezoo68
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 360
تاریخ عضویت: چهارشنبه 16 شهریور 1390, 10:38 am
محل اقامت: قزوین

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط arezoo68 » سه‌شنبه 17 آبان 1390, 2:29 pm

این شعر از احمد شاملو(من خیلی شعراشو دوست دارم، پرمحتواست)

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
به سوخت‌بارِ سرود و شعر
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


**روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
****و عشق را
******کنارِ تیرکِ راهبند
********تازیانه می‌زنند.

<><><><><><><><><><><><><><>
تاپیک کنکوری های کارشناسی ناپیوسته-سراسری91 و علمی کاربردی90
<><><><><><><><><><><><><><>
اطلاعیه!تطبیق واحد از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط Gold boy » سه‌شنبه 17 آبان 1390, 6:30 pm

lili919 نوشته شده:
واقعا شعرهایی که میزارین عالی هست
arezoo68 نوشته شده:
شعرهایی که میزارین بسیار خوب و تلطیف کننده روح هست
mahta نوشته شده:
ممنونم به خاطر شعرهای تمام دوستان عزیز که واقعا امشب لذت بردم از خوندن اونا.

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » سه‌شنبه 17 آبان 1390, 6:54 pm

arezoo68 نوشته شده:این شعر از احمد شاملو(من خیلی شعراشو دوست دارم، پرمحتواست)
منم شعرای شاملو رو دوس دارم .از این به بعد بیشتر از شاملو شعر میذارم goli
از مهتای عزیز هم ممنون goli

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » سه‌شنبه 17 آبان 1390, 11:39 pm

شاملو

مه

بیابان را, سراسر, مه فرا گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان, خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذیان گرم عرق میریزدش
آهسته
از هر بند
***
بیابان را سراسر مه گرفته است
میگوید به خود عابر
سگان قریه خاموشند
در شولای مه پنهان, به خانه می رسم
گل کو
نمیداند
مرا ناگاه در درگاه می بیند
به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند,
خواهد گفت:
بیابان را سراسر مه گرفته است....
با خود فکر می کردم که مه,
گر همچنان تا صبح می پائید
مردان جسور
از خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می گشتند
***
بیابان را سراسر مه گرفته است
چراغ قریه پنهانست, موجی گرم در خون بیابان است
بیابان, خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه
عرق می ریزدش
آهسته از هر بند....


هوای تازه

آواتار کاربر
arezoo68
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 360
تاریخ عضویت: چهارشنبه 16 شهریور 1390, 10:38 am
محل اقامت: قزوین

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط arezoo68 » چهارشنبه 18 آبان 1390, 7:28 am

lili919 نوشته شده:
arezoo68 نوشته شده:این شعر از احمد شاملو(من خیلی شعراشو دوست دارم، پرمحتواست)
منم شعرای شاملو رو دوس دارم .از این به بعد بیشتر از شاملو شعر میذارم goli
از مهتای عزیز هم ممنون goli
مرسی عزیزم! goli

**روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
****و عشق را
******کنارِ تیرکِ راهبند
********تازیانه می‌زنند.

<><><><><><><><><><><><><><>
تاپیک کنکوری های کارشناسی ناپیوسته-سراسری91 و علمی کاربردی90
<><><><><><><><><><><><><><>
اطلاعیه!تطبیق واحد از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!! (آرام می روم...)

پست توسط زهـــــرا » چهارشنبه 18 آبان 1390, 3:03 pm

شاملو

غزلی در نتوانستن

دستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر,
ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو
سرود ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ ها در رنگ ها دویده,
ای مسیح مادر,ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو
سرود ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف,
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.


آیدا, درخت خنجر و خاطره

قفل شده