صفحه 38 از 48

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: چهارشنبه 30 مرداد 1387, 12:40 am
توسط Ramin
جهان را اندازه می کنم
با قدم هایم
چهارده

سیزده

دوازده


از این جا
تا آن جا
فاصله ای
که به تو ختم می شود
و نگاه ام
به سمت تو می آید
خودت را عقب می کشی
جهان ام بزرگ تر می شود
به اندازه چند قدم
که دلتنگتر می شوم
دورتر می شوم.

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: سه‌شنبه 5 شهریور 1387, 12:45 am
توسط russfm
شبها که سکوت است وسکوت است وسياهی
آوای تو می خواندم از لا يتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است وسياهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دريايی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وين شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش ميدهد از گرمی اين شوق گواهی
ديدار تو گر صبح ازل هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت اين چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تويی هر چه تو گويی وتو خواهی

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 1:03 am
توسط rozegar
پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.

زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

سهراب

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 1:25 am
توسط rozegar
نه از خاکم نه از بادم
نه در بندم نه آزادم
نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثل تو غمگینم فقط
مثل تو دلتنگم
اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بی رنگم بدون تو چه بی تابم

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 1:26 am
توسط rozegar
نه از خاکم نه از بادم
نه در بندم نه آزادم
نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثل تو غمگینم فقط
مثل تو دلتنگم
اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بی رنگم بدون تو چه بی تابم

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: دوشنبه 11 شهریور 1387, 7:51 pm
توسط yasnaz
و عشق تنها عشق :wink:
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
و عشق تنها عشق

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: سه‌شنبه 12 شهریور 1387, 3:18 pm
توسط الهام
محمد رضا شفیعی کدکنی جز آن دسته از شعرایی است که علاقه ی خاصی به سبک نوشته هایش دارم
یکی از شعرهایش هزاره ی دوم آهوی کوهی نام دارد که به نظر من از شاهکارهایی ادبیات معاصر است

تقدیم به دوستان عزیز:

تا کجا می برد این نقش به دیوار مرا؟

- تا بدانجا که فرو می ماند

چشم از دیدن و

لب نیز زگفتار مرا.



لاجورد افق صبح نشابور و هری ست

که در این کاشی کوچک متراکم شده است

می برد جانب فرغانه و فرخار مرا.



گرد خاکستر حلاج و دعای مانی

شعله اتش کرکوی وسرود زرتشت


پوریای ولی ان شاعر رزم و خوارزم


می نمایند درین اینه رخسار مرا.


این چه حزنی ست که در همهمه ی کاشی هاست؟


جامه ی سوگ سیاووش به تن پوشیده ست


این طنینی که سرایند خموشی ها


از عمق فراموشی ها


و به گوش اید ازین گونه به تکرار مرا.



تا کجا می برد این نقش به دیوار مرا؟


- تا درودی به (( سمرقند چو قند ))


و به رود سخن رودکی ان دم که سرو:


(( کس فرستاد به سر اندر عیار مرا.))


شاخ نیلوفر مرو است گه زادن مهر

کز دل شط روان شن ها

می کند جلوه ازین گونه به دیدار مرا.



سبزی سرو قد افراشته ی کاشمرست

کز نهان سوی قرون

می شود در نظر این لحظه پدیدار مرا.


چشم ان (( اهوی سرگشته ی کوهی )) ست هنوز


که نگه می کند از ان سوی اعصار مرا.



بوته گندم روییده بر ان بام سفال


باد اورده ی ان خرمن اتش زده است


که به یاد اورد از فتنه ی تاتار مرا.






نقش اسلیمی ان طاق نما های بلند


واجر صیقلی سر در ایوان بزرگ


می شود بر سر چون صاعقه اوار مرا.


وان کتیبه


که بر ان


نام کس از سلسله ای


نیست پیدا و


خبر می دهد از سلسله ی کار مرا.




کیمیا کاری و دستان کدامین دستان


گسترانیده شکوهی به موازات ابد


روی ان پنجره با زینت عر یانی هاش


که گذر می دهد از روزن اسرار مرا؟




عجبا کز گذر کاشی این مزگت پیر


هوس (( کوی مغان است دگر بار مرا. ))




گر چه بس نازوی وازونه


در ان حاشیه اش


می نماید به نظر


پیکر مزدک و ان باغ نگون سار مرا.




در فضایی که مکان گم شده از وسعت ان


می روم سوی قرونی که زمان برده زیاد


گویی از شهپر جبریل در اویخته ام


یا که سیمرغ گرفته ست به منقار مرا.




تا کجا می برد این نقش به دیوار مرا؟

- تا بدانجا که فر می ماند

چشم از دیدن و لب نیز زگفتار مرا.

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: پنج‌شنبه 14 شهریور 1387, 10:29 pm
توسط russfm
شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده



میکنم تنها از جاده عبور

دور ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غمها



فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی



نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هردم این بانگ برآرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است



خنده ای کو که به دل انگیزم

قطره ای کو که به دریا ریزم

صخره ای کو که بدان آویزم



مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است




سهراب سپهری - 1330

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: پنج‌شنبه 14 شهریور 1387, 11:11 pm
توسط Ramin
پنجره ها دیگر
روزنه های امید نیستند
هر پنجره ای که باز میکنم
صف دیوارهای متراکم
کوچه های بن بست می سازند
دیوارهای که گاه شبیه هم هستند
و پای بر ضمیر من سفت کرده اند ....
راه و رسم دوستی را نمی دانند
هرگز چون بقض من ترک بر نمی دارند
کلامم را نمی شوند
و خون دستهایم
از وقتی که لمسشان کرده ام
بند نمی آید
یکی به من می گفت :
با دیوارها مدارا کن
مفاهیم آن سو تر از دیوار
تنها به معجره دریافت می شود

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: جمعه 15 شهریور 1387, 3:17 pm
توسط farshidshd
رسم اين شهر عجيب است، بيا برگرديم
قصد اين قوم فريب است، بيا برگرديم
آن كه يك روز دل به نگاهش داديم
خنده اش سرد وغريب است بيا برگرديم
عشق بازيچه شهر است ،ولي در ده ما
دختر عشق نجيب است،بيا برگرديم

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: یک‌شنبه 17 شهریور 1387, 11:56 pm
توسط rozegar
str: str: امشب شب مهتابه عزیزم رو می خوام عزیزم اگر دوره طبیبم رو می خوام

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: دوشنبه 18 شهریور 1387, 8:23 pm
توسط Ramin
یکی همین نزدیک
یکی کمی دورتر از من
آنقریب غرق می شود
خفقان سرد
آنقدر مرا مچاله کرده است
که دستم ، به هیچ دستی نمی رسد
من شاهد خراش درد
روی تن احساس
من شاهد شوربختی خودم
در روزگار جاهلی هستم
که بوی عاشقی دیگر نمی دهد .

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: سه‌شنبه 19 شهریور 1387, 3:35 am
توسط SADRA
من اینجایم.
من اینجایم.
هنوز تشنه لمس خیالت.من اینجایم.
بی تو.من اینجایم.در تقاطع زمین و زماندر کوچه پس کوچه های حسرت و دستانم.
تنها چیزهایست که برایم ماندند.
دستانی که شرمم میآید خیره شان شوم . . .
دستانی که روزی می بالیدند از با من بودن.دستانی که غریب ماندند.
من اینجایم.بی تو
.من اینجایم.با خاطرات تلخ و شیرین.من اینجایم.همیشه از دور .دور تر میشوم.
اما آخر باز هم به اینجا میرسم.اینجا . . .
من اینجایم.دلتنگ تو.دلتنگ شبهای یلدایت.دلتنگ دستانت.دلتنگ چشمانت.
چه کنم که بی تو . . .من اینجایم.
همانجا که به یک خیال واهی سفر آغاز کردم.آخر به کجا؟
من اینجایم.باورت میشود.
من اینجایم.بی تو . . .

******************تقديم به سايه مهتاب...يادگار از دست رفته زندگيم

(فریدون مشیری)

ارسال شده: سه‌شنبه 26 شهریور 1387, 5:58 pm
توسط parva
رقص ssb: rgs
شكفتي همچو گل در بازوانم
درخشيدي چو مي در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشي
كشاندي تا بهشت جاودانم

Re: شاعرانه ها

ارسال شده: پنج‌شنبه 28 شهریور 1387, 2:56 pm
توسط Ramin
عده ای به طور عمیق اندیشیده اند
و حقیقتت را کشف کرده اند
آنها بزرگند؛
من گوش سپرده ام شاید نوای سازت را بشنوم
و خوشحالم...