باران

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: باران

پست توسط rozegar » جمعه 15 شهریور 1387, 12:43 am

yes:
پیوست‌ها
bi to.jpg
bi to.jpg (81.17 KiB) مشاهده 7509 مرتبه
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

آواتار کاربر
mona_k
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 110
تاریخ عضویت: چهارشنبه 26 تیر 1387, 9:20 pm

Re: باران

پست توسط mona_k » دوشنبه 25 شهریور 1387, 8:17 pm

ولی من یاد این اهنگ امید میافتم که میگه:

باران می بارد امشب
دلم غم دارد امشب
ارام جان خسته ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته برلب
قطره قطره اشک چشمم
میچکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با تو ای عاشق ترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا
سینه من دشت غم ها
یادم اید زیر باران با تو بودم با تو تنها
زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها

باران می بارد امشب
تورو کم دارم امشب
ارام جان خسته ره می سپارد امشب
این کلام اخرینت برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران شوید از جانم گناهم
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هر چه خواهی کن

آواتار کاربر
mona_k
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 110
تاریخ عضویت: چهارشنبه 26 تیر 1387, 9:20 pm

Re: باران

پست توسط mona_k » دوشنبه 25 شهریور 1387, 8:30 pm

چتر هارا باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هر چه خواهی کن

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

Re: باران

پست توسط parva » سه‌شنبه 26 شهریور 1387, 5:55 pm

نگو دیره
که دلم بی تو می میره
بگو که همیشه عاشقم می مونی
ای عشق من
زیر بارون
زیر بارون به یاد تو گریه کردم
چرا رفتی؟
ای عشق من
بمون ،نرو تنهام نذار دلم می میره
صدات
صدای خنده هات یادم نمی ره
خدا
خدا تنها پناه دل خستگی هام
نرو تنهام نذار گریه ام می گیره
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

Re: باران

پست توسط parva » سه‌شنبه 26 شهریور 1387, 6:06 pm

عاشق ها باران را دوست دارند
چرا که تنها زیر باران اشکهای عاشق مجالی برای خودنمایی ندارند yes:
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

Re: باران

پست توسط parva » شنبه 20 مهر 1387, 7:49 pm

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیش منی
وقتی که بارون می باره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفهای دلم
جا می گیرن توی یه آب
شونه به شونه می رفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمهای منو بیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
حرف های پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم عرصه ی من
بیا دوباره پا بزار تو کوچه ها قدم بزن
لا لا ،لا لا
شونه به شونه می رفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمهای منو بیابون
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

تقدیم به تک ستارم

پست توسط parva » دوشنبه 22 مهر 1387, 5:12 pm

ببار ای بارون ببار

با دلم گریه کن خون ببار

در شب تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ssb:
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

آواتار کاربر
ghaneei
پست: 2
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 24 شهریور 1388, 4:28 pm
محل اقامت: زیر گنبد کبود ...!
تماس:

Re: باران

پست توسط ghaneei » سه‌شنبه 24 شهریور 1388, 4:44 pm

باران می آید
و ما تا فرصتی
تا فرصت سلامی دیگر
خانه نشین می شویم
کاش نامه را به خط گریه می نوشتم ری را.
چرا باید از پس پیراهنی سپید
هی بی صدا و بی سایه بمیریم!
هی همین دل بی قرار من ری را!
کاش این همه آدمی
تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی می داشتند
ری را ! ری را !
تنها تکرار نام توست که می گویدم
دیدگانت خواهران باران اند ...
همیشه همسفر همت بلند خویشتنیم...!

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: باران

پست توسط مهيار » شنبه 16 آبان 1388, 10:52 pm

باز باران



باز باران باز هم پیوند ما با قطره ها
باز باران , باز هم لبخند ما با قطره ها
سرکشی تازگی در این دل ماتم زده
یاد بادا وصل ما , سوگند ما با قطره ها
*****
باز باران باز هم , در عشق شیدا تر شدن
باز در چشمان خیس یار , زیبا تر شدن
باز هم عاشق شدن , مجنون شدن , لیلا شدن
یک قدم در جشن باران , قد دریا تر شدن
*****
باز باران باز هم این مردمان درگیر چتر
باز هم دل های خسته , بسته بر زنجیر چتر
باز هم در حسرت یک قطره آب از تازگی
مرده می ماند دل , این زندگان زیر چتر
*****
باز باران باز هم احساس پاک از تازگی
باز پر کرد این فضا را بوی خاک از تازگی
صورت ابری ما در التماس قطره ها
گل بیاندازد به رنگ ناز لاک از تازگی
*****
باز باران باز هم آمد نوایی دلپذیر
می نوازند گوش ما را با صدایی دلپذیر
قطره ها با ضربه های نرم خود بر این زمین
نت به نت رقصند گلها با هجایی دلپذیر
*****
باز باران باز هم یک آسمان رنگین کمان
باز هفتِ رنگ او در چشممانُ رنگین کمان
کودکی در جستجوی اش می دهد آواز سر
از سرای ما نرو , با ما بمان رنگین کمان
*****
باز باران باز هم یک قصه با صد خاطره
دل چه آرام است , انجایی که باشد خاطره
قصه گوی قصه های خیس بارانی شدم
عمر ما گر رفت , از ما آنچه ماند خاطره


م.ص
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
عسل
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 1022
تاریخ عضویت: شنبه 12 اردیبهشت 1388, 2:57 pm
محل اقامت: مشهد

Re: باران

پست توسط عسل » یک‌شنبه 17 آبان 1388, 11:48 pm

ديروزدوباره سرظهر
باخورشيدي كه وسط آسمون بود
داشت بارون مي باريد
درشت وپرصدا
چندتارعدوبرق وكلي غرش
آره
دوباره يكي دل آسمونو شكونده بود
معلوم نبود
آسمون دوباره چي ديده بود
كه اينجوري زارميزد
دل شكسته وملتهب
مي دوني؛پابه پاي آسمون
خودمو خالي كردم
چون همون لحظه توي ذهنم اومد
پس خدا
پس اون چي؟؟؟؟؟
من وآسمون كه دلمون شكسته

حتمااونم دلش شكسته
ولي اون
بازم طبق معمول
ساكت وصبور
فقط نگاه كرد
فقط نگاه كرد
دوباره به اين خلايق
هيچي نگفت
همون موقع بودكه آسمون
ميون گريه هاش
باهق هق عجيبي گفت
عجب صبري خدادارد
نبوده

............. نیست

........................
نخواهد بود

از تو عزیزتر

.............کسی برای من...

آواتار کاربر
عسل
کاربر فعال
کاربر فعال
پست: 1022
تاریخ عضویت: شنبه 12 اردیبهشت 1388, 2:57 pm
محل اقامت: مشهد

Re: باران

پست توسط عسل » شنبه 30 آبان 1388, 11:58 pm

کوچیک تر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست ولی مگه خدا هم گریه می کنه چرا باید دل خدا بگیره!!!! دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم! آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد حس میکرم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت خدا دلش از دست آدما گرفته
نبوده

............. نیست

........................
نخواهد بود

از تو عزیزتر

.............کسی برای من...

آواتار کاربر
peyman
مدیر کل
مدیر کل
پست: 1484
تاریخ عضویت: جمعه 10 فروردین 1386, 12:14 am
محل اقامت: MACS0647- JD
تماس:

Re: باران

پست توسط peyman » دوشنبه 3 اسفند 1388, 6:26 pm

باران دارد می‏بارد

اما چتر من باز است

زیر چتر قشنگم

چند تا جوجه‏ی ناز است

جوجه‏ها ترسیده‏اند

از قطره‏های باران

من آنها را می‏برم

آهسته توی ایوان

حالا جوجه‏های من

جیک جیک کنان می‏خوانند

جوجه‏های قشنگم

قدر مرا می‏دانند!
...

marziyehkochooloo
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 77
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 اسفند 1388, 11:42 am

Re: باران

پست توسط marziyehkochooloo » دوشنبه 9 فروردین 1389, 2:25 pm

هر وقت بارون می یاد همیشه این شعره تو ذهنم تداعی می شه sanj:

باز باران، با ترانه، با گهرهای فراوان، می خورد بر بام خانه،
یادم آرد روز باران، گردش یک روز دیرین، خوب و شیرین، shd:
توی جنگل های گیلان، کودکی ده ساله بودم،
شاد و خرم، نرم و نازک، جست و چابک، با دو پای کودکانه، go:
می دویدم همچو آهو، می پریدم از سر جو، دور می گشتم ز خانه... بس گوارا بود بارن!
به! چه زیبا بود باران! می شنیدم اندر این گوهر فشانی، رازهای جاودانی،
پندهای آسمانی، بشنو از من، کودک من، پیش چشم مرد فردا،
زندگانی، خواه تیره، خواه روشن،
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا str:

Unknown
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 222
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 13 خرداد 1389, 7:34 pm

Re: باران

پست توسط Unknown » چهارشنبه 30 تیر 1389, 3:41 pm

دلم که برایت تنگ می شود
قرآن قهوه ای را برمی دارم و دلتنگی هایم را بر برگ برگش گریه می کنم ،
دلت که تنگ می شود ابرها را با حرص بر هم می کوبی و باران می شود
بهانه ی این همه چتر ، چقدر دور شده ایم از هم ،من گریستن را از یاد برده ام و تو باران را ،
خدایا مگر رسم آسمان هم بی وفایی است؟
خوبـے ؟
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!

آواتار کاربر
6SlipKnoT6
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 112
تاریخ عضویت: چهارشنبه 11 آذر 1388, 9:59 pm
محل اقامت: Teh.Sharyati
تماس:

Reف: باران

پست توسط 6SlipKnoT6 » یک‌شنبه 17 مرداد 1389, 10:33 pm

شیشه ی پنجره را باران شست
از دل ما پس چه کسی نقش تورا خواهد شست
<<سپهری>>
چه بیمنطق به چشمات، میشه عادت کرد توی دستای تو باید، به سیگارهم حسادت کرد

قفل شده