مشاعره با حافظ !!

اشعار و زندگی نامه شعرای ایران زمین

مدیر انجمن: eli

ارسال پست
Ramin

مشاعره با حافظ !!

پست توسط Ramin » جمعه 19 بهمن 1386, 6:12 pm

دوستان عزیز ، کمی از بحث درس بیایید بیرون ، بقیه انجمن ها رو که نگاه میکنم خیلی فعال هستند ولی اینجا اصلا نه ، دوست دارم همه توی این تاپیک شرکت کنند :wink:

خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

خوب ، ببینم چه میکنید ، منتظرم :wink:

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » سه‌شنبه 23 بهمن 1386, 11:24 am

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » سه‌شنبه 23 بهمن 1386, 11:55 am

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

وجود نازكت آذرده ي گزند مباد
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » سه‌شنبه 23 بهمن 1386, 1:02 pm

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد

میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می‌گیرد این آتش زمانی ور نمی‌گیرد

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » سه‌شنبه 23 بهمن 1386, 9:41 pm

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » سه‌شنبه 23 بهمن 1386, 10:48 pm

amin24 نوشته شده:
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » چهارشنبه 24 بهمن 1386, 8:56 am

در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 24 بهمن 1386, 9:28 am

amin24 نوشته شده:در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » چهارشنبه 24 بهمن 1386, 12:48 pm

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 24 بهمن 1386, 1:51 pm

amin24 نوشته شده:دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » چهارشنبه 24 بهمن 1386, 2:30 pm

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » شنبه 27 بهمن 1386, 1:47 am

amin24 نوشته شده:دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » شنبه 27 بهمن 1386, 8:42 am

دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

الهام
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 117
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 28 مرداد 1386, 3:44 pm

پست توسط الهام » شنبه 27 بهمن 1386, 12:31 pm

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرامیدوار ما نرسد
زنان خوب به آسمان میروند زنان بد به همه جا میرسند

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » شنبه 27 بهمن 1386, 1:03 pm

الهام نوشته شده:دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرامیدوار ما نرسد
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

ارسال پست