سکوت
مدیر انجمن: Moh3n II
-
- کاربر معمولي
- پست: 77
- تاریخ عضویت: یکشنبه 23 اسفند 1388, 11:42 am
Re: سکوت
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله ی مذهب بالا.
تا ته کوچه ی شک ،
تا هوای خنک استغنا،
تا شب خیس محبت رفتم.
من دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی.
روح من در جهت تازه ی اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
روح من بی کار است:
قطره های باران را ، درز آجر ها را ، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
من به سیبی خوشنودم
به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم...
.
.
زندگی یافتن سکه ی ده شاهی در جوی خیابان است...
زندگی مجذور آینه است.
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت..
فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد.
دوست را زیر باران باید دید:)
عشق را زیر باران باید جست.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت...
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است...
.
.
ساده باشیم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله ی مذهب بالا.
تا ته کوچه ی شک ،
تا هوای خنک استغنا،
تا شب خیس محبت رفتم.
من دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی.
روح من در جهت تازه ی اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
روح من بی کار است:
قطره های باران را ، درز آجر ها را ، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
من به سیبی خوشنودم
به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم...
.
.
زندگی یافتن سکه ی ده شاهی در جوی خیابان است...
زندگی مجذور آینه است.
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت..
فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد.
دوست را زیر باران باید دید:)
عشق را زیر باران باید جست.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت...
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است...
.
.
ساده باشیم
Re: سکوت
من سکوت می کنم تا دنیا حرف بزند ، سکوت می کنم تا لالایی خدا را بشنوم ، من سکوتم می آید این روزها و عجیب به دنبال ثانیه ها می دوم ، از نفس افتاده ام ، به رسم رفاقت جرعه ای آب مهمانم کنید .....
خوبـے ؟
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
Re: سکوت
شگفتا!
خنده و گریه ام جایشان را با هم عوض کرده اند
دیرگاهی است موجودی لبخندم ته کشیده
گویی غم ،
خودش را به ضربان قلبم تقسیم کرده...
سفری در پیش دارم .
من از کبوتریم دست می کشم!
سکوت بال مرا هیچکس نمی شکند ...
پرواز هم به بال و پرم پشت کرده
برای بال زدن اعتماد من گم شد!
خنده و گریه ام جایشان را با هم عوض کرده اند
دیرگاهی است موجودی لبخندم ته کشیده
گویی غم ،
خودش را به ضربان قلبم تقسیم کرده...
سفری در پیش دارم .
من از کبوتریم دست می کشم!
سکوت بال مرا هیچکس نمی شکند ...
پرواز هم به بال و پرم پشت کرده
برای بال زدن اعتماد من گم شد!
خوبـے ؟
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
Re: سکوت
سکوت من یه فریاده واسه قلبی که خاموشه
تو این دلخستگی یادت هنوز با من هم آغوشه
تو این شبهای دلتنگی من از دنیا گریزونم
تو نیستی و نمیدونی منٍ عاشق پریشونم
تو این دلخستگی یادت هنوز با من هم آغوشه
تو این شبهای دلتنگی من از دنیا گریزونم
تو نیستی و نمیدونی منٍ عاشق پریشونم
اینجا مدینه است
بوی عطر همه جا حس میشه ولی هنوز بوی در سوخته به مشام میرسه
اینجا مدینه است
صدای عشق و عاشقی بلنده ولی هنوز صدای نامردی ونامردمی بلندتر!!
-
- کاربر ساده
- پست: 19
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 20 بهمن 1389, 8:56 pm
Re: سکوت
سکوت علامت رضاست
-
- کاربر ساده
- پست: 19
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 20 بهمن 1389, 8:56 pm
Re: سکوت
گاهی وقتا سکوت فریاد معرفت است گرچه ساکتم ولی به یادتم
- shokrollahi_kh
- کاربر معمولي
- پست: 148
- تاریخ عضویت: دوشنبه 20 اردیبهشت 1389, 7:25 pm
- محل اقامت: اصفهان
- تماس:
Re: سکوت
وَ
مَـ ـنْــ
جَـ ـوابــِ ...
فَـ ـریـ ـاد
هـ ـایـ ـتــ را
بـ ـا
سُـ ـکـ ـوتـ ـیـــ
مـ ـیـ دَهَـ ـمْــ
کِـ ـهــ
اَزْ
هَـ ـرْ
فَـ ـرْیـ ـادیـــ
بُـ ـلَـ ـنْـ ـدتَـ ـر
اَسْـ ـتــْــ
مَـ ـنْــ
جَـ ـوابــِ ...
فَـ ـریـ ـاد
هـ ـایـ ـتــ را
بـ ـا
سُـ ـکـ ـوتـ ـیـــ
مـ ـیـ دَهَـ ـمْــ
کِـ ـهــ
اَزْ
هَـ ـرْ
فَـ ـرْیـ ـادیـــ
بُـ ـلَـ ـنْـ ـدتَـ ـر
اَسْـ ـتــْــ
خوبـے ؟
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
Re: سکوت
سكوتت را نمي خواهم بفهمم
چون كه ميدانم
حقيقتي است كه از گفتنش عاجزي
و من
به دروغ هاي تو
عادت كرده ام
چون كه ميدانم
حقيقتي است كه از گفتنش عاجزي
و من
به دروغ هاي تو
عادت كرده ام
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم