اندر احوالات دوران خوش پیش رو
چند روز پیش وقتی پشت اون اتول ( بخون اتل نه اتل otol که معروفیت خاصی داره در نزد اهل بوفه و بوفه نشینان گرام

) نشسته بودم یادم اومد از یه دوستم که یه زمانی خیلی عاص و پاص , بی کار , مترو ( واژه جایگزین برای شخصی که خیابان را متر می کند

) و ... خون ( جای سه نقطه لغت مترادف با یابو رو بذار اون یکی که خیلی بی ادبیه

)
تو ذهنم با خودم به این نتیجه معنوی رسیدم که ای بابا عجب یابوهایی پیدا میشن ها مگه اون هم زندگی می کرد با این وضعیت
همش درس همش بی کاری همش علافی و بازم درس

آخرش که چی ؟؟ بشی یکی مثه انیشتنگ بزنی بمب بسازی بریزی رو کله مردم همه رو کج و کوله کنی یا اینکه یه چیزی اختراع کنی که هیچ کس تو مملکت خودتم بهش اهمیتی نده
بابا عجب آدم های خوشی پیدا میشن
تو همین حال و هوا بودم که یه آدم بی فرهنگ کلشو از ماشین آورد بیرون و یه چیزی گفت در حد همین 3 نقطه خودمون
حرف طرف اینقده تاثیر گذار بود که یه لحظه یادم اومد از زندگی خودم

دیدم ماله من هم پر بی راهه نبوده و مثه همون یابوهه که اونجا گفتم بوده .
خلاصه جونم واسه شما عمو عمه گلم بگه که خدا رو شکر که این status سه تار هم عوض شد یه خط بطلان گنده هم کشید بالای افکار پلیدش
( پاورقی : به یاد عمو جلال

)
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.
شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازندهاش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي
ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن