صفحه 2 از 3

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 31 مرداد 1387, 9:25 pm
توسط SJJ
یادم آید روزگاری داشتیم / با رفیقان حس و حالی داشتیم
رفت و رفت و رفت آن روزگار / گرداند چرخ فلک را چنین کردگار :
داریم دوستانی از جنس شیشه / دق مرگمان می کنند همیشه nar:
گوییم ای کردگار عزّوجل / این دیگر چه وضعی ست ؟ برسان عجل !
زندگی را کرده اند بر ما تیره و تار / ای نابود شوند اینان از صحنه ی روزگار khk:

(برداشت آزاد ! :mrgreen: )

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 31 مرداد 1387, 11:32 pm
توسط russfm
روزگاری شده که علم و هنــــــر يعنی کشک
در عوض بی هنری ، خيره سري، حسن و کمال

مال مردم خـــوری و حـــقــــه و مـــــکـــر و زد و بند
مــوجــب مـــال و منـــال اســـت و ســپــس جـاه و جلال sanj:

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: جمعه 1 شهریور 1387, 4:12 pm
توسط Juggernaut
.
لرزش اندامم ، ریزش موهایم ، ای به خاک افتادم!
همه از دست تو بود...
قد رعنایم ، ظاهر زیبایم ، کلید ویلایم
همه تقدیم تو بود...
گریه های امشب ، زاری های دیشب ، خواری ها و خفت!
همه تقصیر تو بود...
می روی؟ خوب به درک! گیتارو با خودت نبر :mrgreen:
.

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: شنبه 2 شهریور 1387, 1:20 am
توسط russfm
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست ger:

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: شنبه 2 شهریور 1387, 3:23 am
توسط Juggernaut
.
تو میخواهی دلم دل تنگ باشد / برایم زندگانی سخت باشد
ولی با رفتنت هرگز غمی نیست!! / از این بابت خیالت تخت باشد :mrgreen: (مال خودم نیست ولی خوب ساختگیه دیگه)
.

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: شنبه 2 شهریور 1387, 10:40 am
توسط russfm
دلم انفجاريست ، بمبم تو باش / دري بسته هستم ، پلمبم توباش

مرا كشف كن گرچه دور از توام / بيا و كريستف كلمبم تو باش

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 7 شهریور 1387, 11:13 am
توسط Juggernaut
russfm عزیز مثل اینکه کسی دیگه ای نیست که همراهی کنه خودمون ادامش میدیم...

.
شعری می سرایم از برای دل خود / که چنین گفتند و شنفتند و چه شد
میگذاریم قدم در ره جوانی خود / می رسیم به پایان خوشحالی خود
میشویم مسرور از بیکاری خود / میرویم به سوی روزگار پیری خود
میزنیم پشت پا به خوشبختی خود / میمانیم در عجب از زندگانی خود
فکری میکنیم که چه خود بی خود / هر چه هست از خودست که بر خود
اکنون می گذرانیم جوانی خود / در پی شعر و درس و علافی خود
پایان سخن شنو ، زین باقی عمر خود / ما را چه رسد جز بیماری خود...

************************
ببخشید... یه کم غم داشتم... :(
************************

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 7 شهریور 1387, 6:45 pm
توسط SJJ
دادار دودوری داره واسه خودش والا ! / فکر میکنه خیلی تَکه ، ماشالا !
رو که می گی رو که نیس ، سنگ پاس ! / بفرما تو دم در بده ! دِ یالا !
ولش کنی آسمونو میبافه به ریسمون ! / استعدادم زیاد داره ، باریکلا !
دلم شده کاسه ی خون زدستش / خدا بهش مغز بده ایشالا !
amuz: ddn:

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 7 شهریور 1387, 8:57 pm
توسط مهيار
اگه اجازه بديد من هم يه چند بيت واستون مشعاره كنم .البته رويه سخن با دوستان اين سايت نيست ناراحت نشيد :wink:

الهي كه فك تو لقوه بگيرد --------------------------به روي زبان تو فلفل نشيند
نديدم چون تو آدمي بي كفايت ------------------ كه اين سان به صدر يه سايت نشيند
مرا خون جگر كردي از غم, الهي ---------------- به جام تو زهر هلاهل نشيند
الهي خورد چوب ايزد به پشتت -------------- به فرق ملاج تو هندل نشيند
الهي ببينم به رويه سجلتت ----------- همين روزها مهر محضر ببينم
اين است نتيجه كردكار تو ------- همين است نهايت بدبختيه تو

ha: ha: ha: ha:

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: پنج‌شنبه 7 شهریور 1387, 10:41 pm
توسط bbk_agp
وای که چه گناه کردیم شدیم اسیره بناب.... ریشه های همه ملتش در آب
دانشگاهش گاوداری بود.... نصف استادانش بر جهنم رود
آرزوی رهایی داریم از آن.... چه کنیم؟ رویم کوه فلان؟
کله شقی کردیم وقت انتخاب رشته.... حالمون مثل زندانیان گشته
بشنو از Bbk چون حکایت می کند.... از جهل حاکم بر بناب شکایت می کند
عقده ای داشتیم تا عقده ایی.... این بنابی ها بودند فــلــّه ای
شهرش کوچک و بی ارزش بود.... فکر ملتش جز بر ### نرود
قبل بناب قهقه ها داشتیم.... بازی نور و سایه ها داشتیم
چو رفتم بناب خنده رفتست ز یادم.... باور نداری شاهد بیارم
زندگی رنگش باخته.... بناب و بنابی بر احوالم تاخته
بر خیزان مرا زین کابوس.... که تحمل ندارم بر شهر عبوس
قبل بناب آرزوها داشتم.... من امید و برنامه ها داشتم
کنون جز رهایی نیندیشم.... بناب تیشه زدست بر ریشه ام
من همان بابک نی ام.... مانده ام با این شخصیت کی ام؟
من بدون خنده زنده نبودم.... کنون من بی خنده، روح انسان دیگر ربودم؟؟؟ ****(معنی بیت پایین)
نفرین بر این شهر غصه.... تو هـــم موافقی درسته؟


****(من بدون خنده نمی توانستم زنده بمانم، حالا که نمی خندم، چطور دارم به زندگی ادامه می دم؟ آیا روح انسان دیگری را کش رفته ام و از آن استفاده می کنم؟ عجب چیزی شد!)

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 2:32 pm
توسط SJJ
الهي كه فك تو لقوه بگيرد --------------------------به روي زبان تو فلفل نشيند
نديدم چون تو آدمي بي كفايت ------------------ كه اين سان به صدر يه سايت نشيند
مرا خون جگر كردي از غم, الهي ---------------- به جام تو زهر هلاهل نشيند
الهي خورد چوب ايزد به پشتت -------------- به فرق ملاج تو هندل نشيند
الهي ببينم به رويه سجلتت ----------- همين روزها مهر محضر ببينم
اين است نتيجه كردكار تو ------- همين است نهايت بدبختيه تو
اونوقت این شعر شما در چه قالبی سروده شده ؟ تصویر

-------------------------------------------

هیهات که گفتی از آن شهر کذایی / شنیده ایم بر سر پیشنیان آمده ست چه بلایی
ندیده ایم آنجا را تا کنون هیچ ، ولی/ گویا جهنم که می گویند همانجاست ، خدایی !
شنیدیم اساتیدی دارد ، تک به دنیا / نمره می دهند یکسر ، کیلویی !
مردمانش را نیز توصیف شنیده ایم / غریبه که می بینند ، می پرسند ، چطوری ؟! tof:
عده ای نسبت نزدیکی با احشام دارند / جفتک پرتاب می کنند به انسان یه هویی !
طلب داریم از کردگار ایزد و منان همیشه / نگه دارد شما را در آنجا به دور از هر بلایی !
جانا گفتیم این سروده از برای دوستان / تا که باشد مرهمی بر دردشان در آن شهر کذایی !
:mrgreen:

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 4:04 pm
توسط مهيار
جلال جون اين سبك من در آوردي و اصولا سبك من در آوردي وزن و قافيه خاصي نداره ddn: .در اصل اين سبك در بين اهل ادب و شعر معروفه به سبك هالويي ( ha: ) اا جدي ميگم ميخنده .
-----------------------------------------------------------------------------------------
اما اين كار امروز با تقليد از اشعار زيبايه بابا طاهر و به سبك مشهدي(قابل توجه جلال عزيز باز فردا نگي قالب نداشت ) اميدوارم منو ببخشه چون فاتحه خونده شده به اشعارش .


يارم پيامك ميدهد به مو همیشه
پیامک خوندنه کارم همیشه
به هر مجلس به هر محفل به هر جا
بُود این کار و این بارم همیشه

موبایل مو ز ته بهتر ترک بی
موبایلت مثل گوشکوب و خرک بی
موبایل ته بی ریخت و بی کلاسه
موبایل مو مثال شاپرک بی

الهی! این موبایل آنتن نمیده
که آنتن همچو آهوئی رمیده
الهی دل می خواد "همراه اول"
پشیمانه که "ایرانسل" خریده

موبایل مو همیشه در برم بی
انیس و مونس و هم یاورم بی
نمی دانم خدایا این چه کاره
مو ... گشتم و یا که او خرم بی

دلم بیماره و یاری نداره
به ور مشغوله و عاری نداره
به صبح و شب درون این موبایلم
به جز زر زر زدن کاری نداره

بود کارم پیامک دادن و بس
ز این کار مو آنها شادن و بس
پیامک می دهم لحظه به لحظه
به مهری و نسیم و لادن و بس

ز دست یار دلدارم غمینم
الهی که غمش را مو نَوینم
پیامک چون نداده یارم امروز
دگر با غصه و ماتم قرینم

همیشه غم نشسته در کمینم
از این بی آنتنی ها مو غمینم
الهی یار مو در دسترسم نیست
ز No Response to Page in مو حزینم

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: جمعه 8 شهریور 1387, 11:59 pm
توسط Juggernaut
.
من مست مـِی عشقم/ بیکار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی / بیمار نخواهم شد
زین گونه گویند روزی / تیمار نخواهی شد!!!! :shock:
.
(عمو جلال شما که میدونی ولی برای اونایی که نمیدونن میگم این سبک ، سبک سه بیتی ست که اولین بار در قرن 17 میلادی توسط امین و لیزا سروده شده.)

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: شنبه 9 شهریور 1387, 12:25 am
توسط مهيار
دنيا عجيب و بي‌دروپيكره

بپا كه شصت پات‌تو چشمت نره


عروسكا عاشق پولت مي‌‌شن

دولا بشي سوار كولت مي‌شن


طالب عشق موندگاري عزيز

يه عمره بي‌خود سركاري عزيز


تو صحبت و حرف و كلوم عاشقن

اينا فقط تا لب بوم عاشقن


حتي اگر يه روزي پاش بيفته

اين قدشم جون تو حرف مفته


تب كني اينا كه بهت ور مي‌رن

هركدوم از يك‌طرفي درمي‌رن


الان عزيز جون و نور چشمي

دو روز ديگه، چه كشكي و چه پشمي؟


يخت نگيره، باطلت مي‌كنن

اينا كه چسبيدن، ولت مي‌كنن


جون تو هيچ چي بارشون نيست عمو

وفا مفا توكارشون نيست عمو


اگر بيفتي توي چاله چوله

اينا مي‌رن اتل متل‌توتوله


تا عسلي اينام برات زنبورن

به فوت مي‌آن به باد مي‌رن اينجورن


(خوب اينم سبكش همون من در آوردي بود :D )

Re: مشاعره با اشعار ساختگی...

ارسال شده: یک‌شنبه 10 شهریور 1387, 10:02 am
توسط Mr.Crazy
نيستم خجل از كرده و شادم اكنون * بگفتم شعري و ريختم تو فرغون
ببردم بر درِ بازارِ مي فروشي * نشد حاصل در آنجا هيچ جوش و خروشي
بياوردم كنون آنرا بدين جا * كه تا شايد بيابد ناظري را
نه اين كه فكر كني شعري سرودم * اَراجيفي است يكجا نشوندم