صفحه 26 از 26

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 17 بهمن 1388, 12:39 pm
توسط عسل
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک لحظه نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که زعشق تو چه شد حاصل من؟
یک جان و هزار گونه فریاد از تو

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 17 بهمن 1388, 1:30 pm
توسط farshidshd
و دل خوشم به انبوه ستارگانی که!

در شب تاریک از چشمانم جاریست.

و به انتظار ستاره زندگیم!

نسیم عشق را در سحرگاه خلوتم چشم به راهم!!!

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 17 بهمن 1388, 5:50 pm
توسط eli
می خوام از تو بنویسم قلمم نمی نویسه
کاغذِ نامه دیشب هنوز از اسم تو خیسه
وقتی از تو می نوشتم خونه هامون برکت داشت
ثابته میگن ستاره، با تو انگار حرکت داشت
اسم تو وقتی می اومد دریاها وایساده بودن
کهکشونا واسه تعظیم پیش تو آماده بودن
یکی بود دو تا شدیم و بقیه هنوز نبودن
عمر عاشقی سراومد، چقد آدما حسودن
یه روزی من که نبودم اومدن قلب تو بردن
چشات از بس ساده بودن گول اون حرفا رو خوردن
آخرین باری که دیدم توی چشمات خط خطی بود
جای خال تو شهر گونه ت عکس بی معرفتی بود
با نگات واسم نوشتی دیگه از عشق خبری نیس
قبل اون فهمیده بودم توی چشمات اثری نیس
روز سرمای نگاهت، داغه مثل روز برفی
نه اشاره ای، نه مکثی، نه تبسّمی، نه حرفی
چشم تو نه تنها با من با تموم دنیا بد بود
اون که قلب تو رو دزدید کارشو چه خوب بلد بود

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 19 بهمن 1388, 3:26 am
توسط faranak20
دوباره چشمانم رنگ دريا گرفته!
موجهای خشمگينش
خود را به ديوار مژه گانم
می زنند
طوفان در راه است!
صبر کنيد
که صياد دلم
در آن است!
به پلکم دستور چتر شدن خواهم داد!
تا که شايد
نبارد نتازد
بادو باران بر آن
محفوظ ماند و جاویدان!
غوغای در دل
خود به در و دیوار تنم می کوبد!
که چرا؟
من تک و تنها
نمی دانم که چرا؟
باز چرا........

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 19 بهمن 1388, 12:53 pm
توسط eli
اي علّت قشنگيِ رؤيا و خواب من
تنها دليلِ گُل شدن اضطراب من
اي راه حَلِّ سادۀ جبران تشنگي
فوّارۀ نگاه قشنگ تو آب من
رفتي چقدر ساده دلِ آسمان شكست
در عكس مهربان تو در كنج قلب من
باران چقدر حرف تو را گش مي‌كند
مي‌بارد آنقدر كه نيايي به خواب من
گرچه نگاه عاشق تو هيچ كم نكرد
از اوج دل ندادن تو يا عذاب من
اما دل شكسته من باز هم نوشت
صدآفرين به چشم تو و انتخاب من

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 19 بهمن 1388, 1:45 pm
توسط faranak20
نمی دانم چرامحو شدم درتو
نمی دانم دلم درسوزوتاب کيست
دل غمگين وزارم از من تنها چه می خواهد
به دنيا يک خدادارم
غم اين دل سرکش را به دست او می سپارم
غم عشق وجدايی می کشم اما
زمن آهی نمی خيزد
زدل اشکی نمی ريزد
همان بهترکه محبوبم زمن چيزی نمی داند
صدايی دردرون من مراآهسته می خواند
نوايی دردل زخمی نمی ماند
چه می خواهد؟کسی راکه زمن دوراست !
من تنها نمی مانم
ميان مردمم اما به دل سوز دگردارم
برای مهربان يارم نمی بالم
نمی داند که من درآرزوی ديدن تنها سهيل آرزوهايم نمی تابم
نمی خواهم که من راازميان حال وانديشه
وازفکرپريشانم که می دانم
خيالی ساده وپاک است بشناسد
من تنها نمی بايدبه دنيا بنگرم
اين گونه می مانم
ومن درحسرت نازنگاه يارخوداين گونه می مانم !

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 23 بهمن 1388, 1:18 pm
توسط عسل
ماه آرام در آمد
آنگاه،
............ آرام در من نگریست
و من آرام فقط
..............شانه بالا زدم و خندیدم
او نداسنت که من
..........در پی این خنده
.........................غم هجران تورا
................................باز پنهان کردم

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: سه‌شنبه 27 بهمن 1388, 3:20 am
توسط faranak20
من به دنبال تو و
تو پی یار دگر
آن دگر نیز به دنبال رسیدن به دگر

و به اجبار همه تنهاییم

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 24 اسفند 1388, 12:05 am
توسط عسل
مطمئن باش و برو


ضربه‌ات کاري بود


دل من سخت شکست


و چه زشت


به من و سادگي‌ام خنديدي


به من و عشقي پاک


که پر از ياد تو بود


و خيالم مي‌گفت تا ابد مال تو بود


تو برو، برو تا راحتتر

تکه‌هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: پنج‌شنبه 5 فروردین 1389, 1:30 am
توسط faranak20
من همانم که تو خواندی بهرِ خود یارترین
آنکه سرسختی دیوار غرورش می شکست بغض زمین!
آنکه گفتی ز غم و درد فراغش شدی از ستاره بیدارترین
آنکه گفتی نفسش باغ دلت را بکند خُلد برین!
قسمش دادی که در عشق تویی از همه سرشارترین
ولی اکنون دگر آن نیستم ای ماه مهین...
آری،اکنون شده ام بهر و تو خلق زمین..خوارترین...!

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: چهارشنبه 13 مرداد 1389, 5:49 pm
توسط Unknown
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد

شهریار آن نه که با لشگر عشق تو ستیزد

سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد

چو بدانست که در بند تو خوش تر ز رهایی

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 8 شهریور 1389, 1:00 am
توسط zahra.sh
"یار تنهایی من گاه فقط آینه بود
از دل عاشقم آگاه فقط آینه بود
عاشقی کرد و جوانی که چنین پیر شده
بی تو در عشق تو همراه فقط آینه بود
برکه در خواب خوشش عاشق ماه است ولی
برکه در خاطره ی ماه فقط آینه بود
باید از دوست بپرسید چه حالی دارم
از دل اینه آگاه فقط اینه بود
همه هستیم افسوس به آهی بند است
آه ... قربانی این آه فقط اینه بود ."

از محمدحسین نعمتی

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: چهارشنبه 10 شهریور 1389, 12:31 am
توسط zahra.sh
"تمام شعرم تقدیم آنکه باران شد
کسی که فاتح تنها ترین خیابان شد
زمین سگش به بهشت خدا شرف دارد!
اگر که عشق دلیل سقوط انسان شد
دوید و باز دوید و دوید تا برسد
به زن رسید و خود مرد خط پایان شد
زنی به چشم پر از انتظار من زل زد
و از قیافه غمگین خود هراسان شد
ومرد قصهّ همینکه نشست وگریه نمود
ازاینکه مرد شده تا ترا ... پشیمان شد
و زن که تا ابدالد هّر بچّه می زایید
ومرد که وسط سفره تکّه ای نان شد
و مرد رفت به دنبال آنچه زن نامید
و زن در آخر یک شعر تیر باران شد"

از مهدی موسوی

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: یک‌شنبه 28 شهریور 1389, 10:36 pm
توسط دخترپارس
دفتر عمر مرا
دست ايام ورقها زده است
زير بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشكست
در خيالم اما
همچنان روز نخست
تويي آن قامت بالنده هنوز
حميد مصدق

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: پنج‌شنبه 8 مهر 1389, 1:45 am
توسط faezehh


« زندگي » زيباست، كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟

كو « دل آگاهي » كه در « هستي » دلارائي به بيند ؟



صبحا « تاج طلا » را بر ستيغ كوه، يابد

شب « گل الماس » را بر سقف مينائي به بيند



ريخت ساقي باه هاي گونه گون در جام هستي

غافل آنكو « سكر » را در باده پيمائي به بيند



شكوه ها از بخت دارد « بي خدا » در « بيكسي ها »

شادمان آنكو « خدا » را وقت « تنهائي » به بيند



« زشت بينان » را بگو در « ديده » خود عيب جويند

« زندگي » زيباست كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟