صفحه 24 از 26

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 20 آذر 1388, 12:55 pm
توسط farshidshd
تو نیستی و پاییز
از چشمهای مرد عاشقی
شروع شده است که
تمام درختان را گریسته است
در سوگ رفتنت.

برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس
فقط بیا
در خزان خواسته هام
کمی قدم بزن
تا ببینمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 21 آذر 1388, 1:01 am
توسط *narges*
تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست می رود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست می رود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می رود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست می رود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست می رود

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 21 آذر 1388, 7:55 am
توسط farshidshd
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان میرسد افسانه ام؟
تیرگی پا میکشد از بام ها
صبح میخندد به راه شهر من
دود میخیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 21 آذر 1388, 2:36 pm
توسط عسل
نازنين دلبر گل اندامم
در گلستان گلي بديد و بچيد
خار گل دست نازنينش را
بخراشيد و او همي بخنديد
گفتم : اين خنده چيست ؟ گفتا:
گل بهتر از خود نمي تواند ديد

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: پنج‌شنبه 26 آذر 1388, 7:20 pm
توسط farshidshd
درد دل سوخته را من دانم
زانکه خود بی دل و دل سوخته ام
همه سرگرم به تفریح و نشاط
لیک من دیده به او دوخته ام

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 27 آذر 1388, 6:24 pm
توسط eli
می گذره ماهی و سالی اما باز پر از غروبم

هر کی حالمو می پرسه به دروغ میگم که خوبم

نمی خوام کسی بفهمه با پریدنت شکستم

رفتی و تنهای تنها با خیال تو نشستم

توی تقویم می نویسم رفت اونی که عاشقم کرد

دیگه خورشیدی ندارم واسه این روزای دلسرد

تقویم از اسم تو پر شد ولی جات خالیه اینجا

منم و خاطره ی تو منم و حسرت فردا

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 28 آذر 1388, 12:37 am
توسط *narges*
آرزویم همه این است :
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد
به همان اندازه
که دلت می خواهد.

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 28 آذر 1388, 4:47 pm
توسط faranak20
در شب ترديد من برگ نگاه
ميروي با موج خاموشي كجا
ريشه ام از هوشياري خورده اب
من كجا خاك فراموشي كجا

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: چهارشنبه 2 دی 1388, 11:17 pm
توسط عسل
اين روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
درد تموم عاشقا پاي کسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آيينه ها فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه

اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب کبوتر شدنه
اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت بازم تو خونه خاليه
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتن و به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونه شون از هم خبر نداشتنه

اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا توي هر قفس يکي دوتا قناريه
شبا غم قناريا تو خواب خونه جاريه
اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه
رو گونه ي هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا درد بچه ها بازيه چرخ و فلکه
قلباي مثل دريامون پر از خراش و ترکه

اين روزا عادت گلا مرگ رو بهونه کردنه
کار شچاي آدم دل رو ديوونه کردنه
اين روزا کارو بارمون از پونه خونه ساختنه
نشونه ي پروانگي زندگيا رو باختنه
اين روزا تنها چارمون شايد پرنده موندنه
روبام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
اين روزا ادما ديگه تو قلب هم جا ندارن
مردم ديگه تو دلاشون يه قطره دريا ندارن

اين روزا فرش کوچه ها تو حسرت يه عابره
هرجا کسي منتظره ورود يک مسافره
اين روزا هيچ مسافري برنمي گرده به خونه
چشماي خسته تا ابد به در بسته مي مونه
اين روزا قصه ها همش قصه ي دل سوزوندنه
خلاصه ي حرف همه پر زدن و نموندنه
اين روزا درد آدما فقط غم بي کسيه
زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه

اين روزا خوشبختي ما پشت مه نبودنه
کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشماي خيس و ابريشون همپاي رود کارونه
اين روزا دوستاهم ديگه باهم صداقت ندارن
يه وقتايي تو زندگي همديگرو جا ميذارن
جنس دلاي آدما اين روزا سخت و سنگينه
فقط توي نقاشيا دنيا قشنگ و رنگيه

اين روزا جرم عاشقي شهر دلو فروختنه
چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه
اسم گال رو اين روزا ديگه کسي نمي دونه
اماتو تا دلت بخواد اينجا غريب فراوونه
اين روزا فرصت دلا براي عاشقي کمه
زخماي بي ستاره ها تشنه ي ياس مرهمه
اين روزا اشکمون فقط چاره ي بي قراريه
تنها پناه آدما عکساي يادگاريه

اين روزا فصل غربت عشق و بيداي مجنونه
بغضاي کال باغچه ها منتظر يه بارونه
اين روزا دوستاي خوبم همديگرو گم مي کنن
دلاي پاک و ساده رو فداي مردم مي کنن
اين روزا ادما کمن پشت نقاب پنجره
کمتر ميبيني کسي رو که تا ابد منتظره
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي کنن
حقا که بي وفايي رو خوبم رعايت مي کنن

درسته که اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز که از راه ميرسه پا روي برگاش ميذارم
اما شايد تو زندگي يه بغض خيس و کال دارن
چندتا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
اين روزا بايد همه مون براي هم سايه باشيم
شبايه کم دلواپس کودک همسايه باشيم
اونوقت دوباره آدما دستاشونو پل مي کنن
درداي ارغواني رو باهم تحمل مي کنن

اگه به هم کمک کنيم زندگي ديدني ميشه
بر سر پيمان ميمونن دوستاي خوب تا هميشه
اما نه ، فکر که مي کنم اين کا يه کار ساده نيست
انگار براي گل شدن هوا هنوز آماده نيست!!


Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 4 دی 1388, 3:00 pm
توسط farshidshd
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 4 دی 1388, 4:24 pm
توسط eli
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم

سهیل محمودی

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 5 دی 1388, 11:01 am
توسط farshidshd
مگر يك تن از اين ناآشنايان
مرا بخشد به شهر عشق راهي
به هر چشمي به اميدي كه اين اوست
نگاه بي قرارم خيره مي ماند
يكي هم، زين همه نازآفرينان
اميدم را به چشمانم نمي خواند
غريبي بودم و گم كرده راهي
مرا با خود به هر سويي كشاندند
شنيدم بارها از رهگذاران
كه زير لب مرا ديوانه خواندند
ولي من، چشم اميدم نمي خفت
كه مرغي آشيان گم كرده بودم
زهر بام و دري سر مي كشيدم
به هر بوم و بري پر مي گشودم
اميد خسته ام از پاي ننشست
نگاه تشنه ام در جستجو بود
در آن هنگامه ي ديدار و پرهيز
رسيدم عاقبت آن جا كه او بود
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
ز خود بيگانه، از هستي رميده
از اين بي درد مردم، رو نهفته
شرنگ نااميدي ها چشيده
دل از بي همزباني ها فسرده
تن از نامهرباني ها فسرده
ز حسرت پاي در دامن كشيده
به خلوت، سر به زير بال برده
به خلوت، سر به زير بال برده
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بي زباني را گشودند
سكوت جاوداني را شكستند
مپرسيد، اي سبكباران! مپرسيد
كه اين ديوانه ي از خود به در كيست؟
چه گويم! از كه گويم! با كه گويم!
كه اين ديوانه را از خود خبر نيست
به آن لب تشنه مي مانم كه ناگاه

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: شنبه 5 دی 1388, 3:24 pm
توسط عسل
همزمان با يك طلوع با روشني

آمدم با گريه، گشتم ماندني

غافل از سردي وتاريكي شهر

غافل از دنياي بي پير دني

غافل از تلخي دوري از بهشت

غافل از اطعام سيب راندني

متولد شدم از حور بهشت

مادر،اين فرشته خوي ماندني

مادرم گشت اميدم شب وروز

اين گل باغ خداوند غني

وپدر گشت پناه دل من

ياوروهمقدم همچو مني

كاش ميشد كه بسازم از نو

اين جهاني كه شده اهرمني

كاش ميشد كه شوم ماه شبي

يا شهابي شوم وشب شكني

كاش اميد ببخشم به دلي

ياكه ترميم كنم جان وتني

پرم از بوي طعفن اي كاش

بشوم حاصل مشك ختني

متولد شدم اما اي كاش

متولد شوم از نو،سمني

گل شوم شادكنم روح تو را

تو كه فارغ زتماشاي مني

رفت يك سال دگر اما من

در شب تارم نديدم روزني

كاش باشم مهربان همچون بهار

سختي سنگم شود يك منحني

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: دوشنبه 7 دی 1388, 12:03 pm
توسط farshidshd
یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است
آئین عشق بازی دنیا عوض شده است

سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
در عشق سالهاست که فتوا عوض شده است

خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است

آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

حق داشتی مرا نشناسی ، به هر طریق
من همچنان همانم و دنیا عوض شده است

Re: مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

ارسال شده: جمعه 18 دی 1388, 12:30 am
توسط عسل
تورا من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم٬

تو را من چشم در راهم

شباهنگام در آن دم که بر جاده ها چون مرده ماران خفتگانند٬

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه٬ من از یادت نمی کاهم٬

تو را من چشم در راهم