در این قسمت میتونید به بحث در مورد کنکور کاردانی به کارشناسی بپردازید
مدیران انجمن: Parsian, rosa_127, Moh3n II, مدیران
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » چهار شنبه 6 دی 1391, 7:58 pm
Gold boy نوشته شده:چقد فاصله هست میان احساس و عقل...
احساس میگه ببخشش و عقل و تفکر میگه فراموشش کن
احساس میگه اگه به حرفم گوش کنی یا نه روزگارتو سیاه میکنم
ولی عقل میگه اگه به حرفم گوش کنی آیندتو تضمین میکنم...
امان از دست خودم ...
جنگی که میان عقل و احساس بوجود میاد برندش همیشه احساس بوده ولی این بار ...
امان از دست خودم ...

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » چهار شنبه 6 دی 1391, 8:08 pm
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » چهار شنبه 6 دی 1391, 8:22 pm
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
M2kA
- کاربر فعال

- پست: 1703
- تاریخ عضویت: دو شنبه 28 بهمن 1387, 11:03 am
- محل اقامت: T@br!Z
-
تماس:
پست
توسط M2kA » چهار شنبه 6 دی 1391, 10:46 pm
نمیدونم ک چرا دیگه حال من از موبایل ب هم میخوره ... قدیم ها خیلی راحت تر بودیم !!!

هر چی هستی همون باش... هر چه نیستی نگو کاش...
____________________________________________
-
M2kA
- کاربر فعال

- پست: 1703
- تاریخ عضویت: دو شنبه 28 بهمن 1387, 11:03 am
- محل اقامت: T@br!Z
-
تماس:
پست
توسط M2kA » چهار شنبه 6 دی 1391, 10:48 pm
setareh_p نوشته شده:دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
کاملا قبول دارم این حرفو ...
در آخر قصه میرسیم به اون چیزی که حتی فکرشو هم نمیکردیم...
هر چی هستی همون باش... هر چه نیستی نگو کاش...
____________________________________________
-
Gold boy
- كاربر عالي

- پست: 600
- تاریخ عضویت: پنج شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
- محل اقامت: تبریز
پست
توسط Gold boy » پنج شنبه 7 دی 1391, 8:23 pm
setareh_p نوشته شده:دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
خیلی عالیههههههههههه...
خودتون که خبر داری هممون از چیزایی که یه روزایی متنفر بودیم و بدمون میومد و یا مسخره میکردیم , متاسفانه سرمون اومد...

-
Gold boy
- كاربر عالي

- پست: 600
- تاریخ عضویت: پنج شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
- محل اقامت: تبریز
پست
توسط Gold boy » پنج شنبه 7 دی 1391, 8:26 pm
تقدیم به همه آدمان رک گوی امروزی...
مردن در اقيانوس از شدت تشنگي هراس انگيز است. آيا ناگزيريد بر حقيقت چنان نمك بپاشيد كه ديگر تشنگي را رفع نكند؟
-
Gold boy
- كاربر عالي

- پست: 600
- تاریخ عضویت: پنج شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
- محل اقامت: تبریز
پست
توسط Gold boy » پنج شنبه 7 دی 1391, 8:30 pm
این ذات انسانهاست ولی قبول کردنش خیلی سخته...
باید همیشه بیاد داشته باشم که همه خودخواهن و بعضیا زود سیر میشن و فراموشکاری رسم آدماست...
همه بین بد و بدتر , بد رو انتخاب میکنن و بین خوب و خوبتر , خوبتر رو انتخاب میکنن...باید بتونم کارای خیلی از آدما و دلیل انتخابهاشونو درک کنم, شاید من بدتر بودم یا شایدم خوبتر نبودم...
-
Gold boy
- كاربر عالي

- پست: 600
- تاریخ عضویت: پنج شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
- محل اقامت: تبریز
پست
توسط Gold boy » پنج شنبه 7 دی 1391, 8:43 pm
از درختی پرسیدم شما با این عظمتتان چرا از 1تیغه ی آهنیه تبر در حراسید....!! گفت: حراسو ناراحتیه ما از تیغه ی تبر نیست! از دسته ی آن است که همجنس ماست!!!
-
M2kA
- کاربر فعال

- پست: 1703
- تاریخ عضویت: دو شنبه 28 بهمن 1387, 11:03 am
- محل اقامت: T@br!Z
-
تماس:
پست
توسط M2kA » پنج شنبه 7 دی 1391, 9:40 pm
هر چی هستی همون باش... هر چه نیستی نگو کاش...
____________________________________________
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » جمعه 8 دی 1391, 6:11 pm
Gold boy نوشته شده:این ذات انسانهاست ولی قبول کردنش خیلی سخته...
باید همیشه بیاد داشته باشم که همه خودخواهن و بعضیا زود سیر میشن و فراموشکاری رسم آدماست...
همه بین بد و بدتر , بد رو انتخاب میکنن و بین خوب و خوبتر , خوبتر رو انتخاب میکنن...باید بتونم کارای خیلی از آدما و دلیل انتخابهاشونو درک کنم, شاید من بدتر بودم یا شایدم خوبتر نبودم...
شایدم برعکس!!
خوبتر بودی و بدتر نبودی!!

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » جمعه 8 دی 1391, 6:17 pm
Gold boy نوشته شده:از درختی پرسیدم شما با این عظمتتان چرا از 1تیغه ی آهنیه تبر در حراسید....!! گفت: حراسو ناراحتیه ما از تیغه ی تبر نیست! از دسته ی آن است که همجنس ماست!!!

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » جمعه 8 دی 1391, 6:19 pm
آقای اطهری شما دیگه چرا !!

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » جمعه 8 دی 1391, 6:26 pm
میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صدا
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!
-
setareh_p
- کاربر ساده

- پست: 14
- تاریخ عضویت: دو شنبه 15 آبان 1391, 11:13 pm
پست
توسط setareh_p » جمعه 8 دی 1391, 6:37 pm
کفش دخترا و پسرا تو مواقع مختلف چجوریه؟!

نعره ی هیچ شیری خانه ی چوبی را خراب نمی کند؛
من از سکوت موریانه ها می ترسم ...!!