دفتر شعر من ..

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » سه‌شنبه 9 اسفند 1390, 5:26 pm

sungirlجونم مرسی از شعرای قشنگی که گذاشتی goli

سهراب سپهری

نه به سنگ

در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم
سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم
پرهایم ؟ پرپر شده ام, چشم نویدم ، به نگاهی تر شده ام
این سو نه ، آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم، چیزی را می جویم
سنگی میشکنم، رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد نوشم باد: من زنده به اندوهم
ابری رفت، من کوهم: می پایم من
بادم: می پویم
در دشت دگر گل افسوسی چو بروید، می آیم، می بویم



شرق اندوه

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » سه‌شنبه 9 اسفند 1390, 5:55 pm

می رم جای من اینجا نیست
عشق تو زیبا نیست
رویا نیست

می رم جایی که دریا نیست
اسم تو رویا نیست
غوغا نیست
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در دوشنبه 11 دی 1391, 2:03 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
Moh3n II
کاربر ویژه بخش فیلم و سینما
کاربر ویژه بخش فیلم و سینما
پست: 6572
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 10 تیر 1389, 9:10 pm
محل اقامت: پونک
تماس:

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط Moh3n II » شنبه 13 اسفند 1390, 3:27 pm

این شعر با نام "یه زن" که آهنگ آخر آلبوم شلیک هست باید تقدیم بشه به صاحب بزرگ این دفتر شعر...که حداقل باید یه شعری آهنگی بهش تقدیم کنیم دیگه همین طوری که نمی شه.

تو روشن می کنی خورشیدو هر روز
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستامو محکم تا نیافتم
زمین می لرزه وقتی راه میری
دلم با خنده تو گرم می شه
تو روزایی که دنیا سرد باشه
تورو حس می کنم می فهمم اینو
یه زن می تونه گاهی مرد باشه

نمی ترسم از این که پیر می شیم
از این که زندگی بی مکث می ره
تموم ساعتها تسلیم می شن
کنار تو زمان برعکس می ره
تو چشمات عکس یه دنیا می افته
تو اون چشمای ناز مثل شیشه
مراقب باش پلکاتو نبندی
حواسم با یه چشمک پرت می شه

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 15 اسفند 1390, 10:32 pm

Moh3n.Cinema نوشته شده:این شعر با نام "یه زن" که آهنگ آخر آلبوم شلیک هست باید تقدیم بشه به صاحب بزرگ این دفتر شعر...که حداقل باید یه شعری آهنگی بهش تقدیم کنیم دیگه همین طوری که نمی شه.

تو روشن می کنی خورشیدو هر روز
تو هر شب توی جلد ماه میری
بگیر دستامو محکم تا نیافتم
زمین می لرزه وقتی راه میری
دلم با خنده تو گرم می شه
تو روزایی که دنیا سرد باشه
تورو حس می کنم می فهمم اینو
یه زن می تونه گاهی مرد باشه

نمی ترسم از این که پیر می شیم
از این که زندگی بی مکث می ره
تموم ساعتها تسلیم می شن
کنار تو زمان برعکس می ره
تو چشمات عکس یه دنیا می افته
تو اون چشمای ناز مثل شیشه
مراقب باش پلکاتو نبندی
حواسم با یه چشمک پرت می شه
وااااااااااااااای مرسی محسن جان goli goli
یه دنیــــــــا ممنون
خیلی خوشحالم کردی واقعا ترانه ی قشنگیه ....

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » چهارشنبه 24 اسفند 1390, 11:13 pm

قیصر امین پور

الفبای درد

الفبای درد از لبم می تراود
نه شبنم , که خون از شبم می تراود
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
الف , لام , میم از لبم می تراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش
به جای عرق از تبم می تراود
ز دل بر لبم تا دعایی برآید
اجابت ز هر یاربم می تراود
ز دین ریا بی نیازم , بنــــازم
به کفری که از مذهبم می تراود


تازه ها

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط Gold boy » چهارشنبه 17 خرداد 1391, 11:19 pm

زني را...



زني را مي شناسم من

که شوق بال و پر دارد

ولي از بس که پر شور است

دو صد بيم از سفر دارد

*

زني را مي شناسم من

که در يک گوشه ي خانه

ميان شستن و پختن

درون آشپزخانه

*

سرود عشق مي خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدايش خسته و محزون

اميدش در ته فرداست

*

زني را مي شناسم من

که مي گويد پشيمان است



چرا دل را به او بسته

کجا او لايق آنست

*

زني هم زير لب گويد

گريزانم از اين خانه

ولي از خود چنين پرسد

چه کس موهاي طفلم را

پس از من مي زند شانه؟

*

زني آبستن درد است

زني نوزاد غم دارد

زني مي گريد و گويد

به سينه شير کم دارد

*

زني با تار تنهايي

لباس تور مي بافد

زني در کنج تاريکي

نماز نور مي خواند

*



زني خو کرده با زنجير

زني مانوس با زندان

تمام سهم او اينست

نگاه سرد زندانبان

*

زني را مي شناسم من

که مي ميرد ز يک تحقير

ولي آواز مي خواند

که اين است بازي تقدير

*

زني با فقر مي سازد

زني با اشک مي خوابد

زني با حسرت و حيرت

گناهش را نمي داند

*

زني واريس پايش را

زني درد نهانش را

ز مردم مي کند مخفي

که يک باره نگويندش

چه بد بختي چه بد بختي

*

زني را مي شناسم من

که شعرش بوي غم دارد

ولي مي خندد و گويد

که دنيا پيچ و خم دارد

*

زني را مي شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه مي خواند

اگر چه درد جانکاهي

درون سينه اش دارد

*

زني مي ترسد از رفتن

که او شمعي ست در خانه

اگر بيرون رود از در

چه تاريک است اين خانه

*

زني شرمنده از کودک

کنار سفره ي خالي

که اي طفلم بخواب امشب

بخواب آري

و من تکرار خواهم کرد

سرود لايي لالايي

*

زني را مي شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گريه

که او نازاي پردرد است

*

زني را مي شناسم من

که ناي رفتنش رفته

قدم هايش همه خسته

دلش در زير پاهايش

زند فرياد که بسه

*

زني را مي شناسم من

که با شيطان نفس خود



هزاران بار جنگيده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامي بد کاران

تمسخر وار خنديده

*

زني آواز مي خواند

زني خاموش مي ماند

زني حتي شبانگاهان

ميان کوچه مي ماند

*

زني در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده ديگر

جنيني در شکم دارد

*

زني در بستر مرگ است

زني نزديکي مرگ است



سراغش را که مي گيرد

نمي دانم؟

شبي در بستري کوچک

زني آهسته مي ميرد

*

زني هم انتقامش را

ز مردي هرزه مي گيرد

...

زني را مي شناسم من

...

















شاعر : فریبا شش بلوکی

از مجموعه شعر شبانه

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من!!

پست توسط زهـــــرا » چهارشنبه 21 تیر 1391, 10:42 pm

...
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در دوشنبه 30 بهمن 1391, 2:36 am، در مجموع 2 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
اشکان خان(2)
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 187
تاریخ عضویت: چهارشنبه 23 فروردین 1391, 7:40 pm

Re: دفتر شعر من ..(عاشقانه نیست!!)

پست توسط اشکان خان(2) » شنبه 31 تیر 1391, 9:17 pm

آفرین زهرا تو خیلی خوب مینویسی ger
خدايا

كسي را كه قسمتِ كسِ ديگريست

سرِ راهمان قرار نده!

تا شب هاي دلتنگيش براي ما باشد،

روزهاي خوشش براي ديگري..


✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿

خَستــــه ام....! امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم... خُــــدایـــا روزِگـــارت با من و احساسم بـَــد تـــا کـــرد...!
----------------------------
فال حافظ:
http://hamehchi.com/fal-hafez/fal.php

سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من ..(عاشقانه نیست!!)

پست توسط زهـــــرا » یک‌شنبه 1 مرداد 1391, 2:12 am

برای داداش علی

رفــــــت!

پر کشیــــــــد!

روحــــــــــش طاقــــــت ایـــــــن دنیـــــــــا را نـــداشتـــــ!

دنــــــیا برایــــــش قفــس بود....

قفســــــــــی تنـــــگ..!!

ســـــردش استــــ !!!

امشــــــب مهمــــــــــان خــــــــــــاک ســــرد اســــت!!!

پــــــــرواز کرد!!

خوشــــا بهــــ حــــالشــــــ....

اما مـــــن چــــه کنمـــــــ بــــا ایـــــن همهــ دلـــــتنگـــــــــــی؟؟؟؟

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من ..(عاشقانه نیست!!)

پست توسط زهـــــرا » یک‌شنبه 1 مرداد 1391, 2:18 am


زندگی راه درازیست ، حریفش مرگ استــ

عمر یک غصه و پایان ظریفش مرگ استــ

زیستن پرسش سختیست که عمری با ماستــ

پاسخ منطقی و نرم و لطیفش مرگ استــ

این طرف رهگذری ، نام عزیزش انسان

آن طرف همسفری ،اسم شریفش مرگ استــ

داغ یاران سفر کرده چه سنگین داغیستــ

داغی آن گونه که یک سوز خفیفش مرگ استــ

زندگی یک غزل نیمه تمام است ای دل

که به هر وزن بگوییم ردیفش مرگ استــ


زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من ..

پست توسط زهـــــرا » سه‌شنبه 7 آذر 1391, 3:53 pm

...
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در دوشنبه 30 بهمن 1391, 2:35 am، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من ..

پست توسط Gold boy » پنج‌شنبه 23 آذر 1391, 10:26 pm

در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر
زیباست
در نیم روز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد
در اطلس
شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبه های کوچک چوبی
در گوشه ی خیابان می آورند
جوی هزار زمزمه در من
می جوشد
ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویشتن
ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک ..




محمد رضا شفیعی کدکنی- مجموعه ی زبان برگ

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من ..

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 11 دی 1391, 2:10 pm

می رم جای من اینجا نیست
عشق تو زیبا نیست
رویا نیست

می رم جایی که دریا نیست
اسم تو رویا نیست
غوغا نیست

می رم تا تو آروم شبا چشات بسته شه
دیـــوار اتاقت از عکسم خسته شه
می رم تا بارون منو یاد تو نندازه
می رم یه جای تازه ...می رم یه جای تازه
می رم با چشمای خیس و قلب بی گناه
می رم حتی نمی ندازی به من یک نگاه
هر جا می رم اما بازم یادت می افتم
اینو به همه گفتم...اینو به همه گفتم

کاش می شد تو ببینی من اینجا چه تنهام
وقتی که تو نباشی به هم می ریزه دنیام
اینجا کسی نیست با چشمای باز و روشن
بی تو چه غریبم من
می رم جایی که دریا نیست
عشق تو زیبا نیست
رویا نیست..


مریـــــــم حیدر زاده

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: دفتر شعر من ..

پست توسط زهـــــرا » دوشنبه 11 دی 1391, 2:19 pm

..
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در پنج‌شنبه 5 بهمن 1391, 8:46 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
Gold boy
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 600
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 6 مرداد 1390, 3:00 pm
محل اقامت: تبریز

Re: دفتر شعر من ..

پست توسط Gold boy » سه‌شنبه 12 دی 1391, 2:29 pm

خیلی خوب بود خانم لی لی...


شبی دریا به ساحل زد دلم را با خودش برد
به جایی دور از اینجا و خودم برد
در آنجا عشق بود و هوا بود و صداقت
در انجا آدمی بود شرط آدمیت
کوچه ها سرشار عشق و خنده ها شیرین
.
.
.

قفل شده