انجمن بچه های کنکوری!

سريع لباس پوشيدم، قبض پست رو برداشتم و از خونه زدم بيرون. شيشه هاي آبجو رو با خودم نبردم تا سر راه پس بدم. مي خواستم قبل از اينکه پست تعطيل شه برسم. توي راه چند بار تو جيبم به قبض دست زدم تا مطمئن بشم ورش داشتم. به پست رسيدم و بسته ام رو گرفتم. درست بود. کتاب هايي بود که ناصر و مريم براي تولدم پست ک...

تشکر از خانم sungirl به خاطر 3 داستان قشنگشون. goli ____________________________________________ زيباي خفته دختري که صبح تو اتوبوس روبروي من چشماشو بسته بود تا قبل از رفتن سر کارش چرتي‌ هم زده باشه بي‌ شک مي‌‌تونست نقش زيباي خفته رو بازي کنه اگه قرار بود يه نسخه از زيباي خفته با مسافراي اتوبوس بسازن...

پسر يك شيخ عرب براي تحصيل به آلمان رفت. يك ماه بعد نامه اي به اين مضمون براي پدرش فرستاد: «برلين فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اينجا را دوست دارم، ولي يك مقدار احساس شرم مي‏كنم كه با مرسدس طلاييم به مدرسه بروم در حالي كه تمام دبيرانم با ترن جابجا مي‏شوند.» مدتي بعد نامه‏اي به اين شرح هم...

sungirl نوشته شده:آقا مجتبی:
واقعا متن زیباییه .لذت بردم از خوندنش.
امیدوارم که همه ما بتونیم این گفته ها رو در زندگیمون انجام بدیم

قابل شما و بقیه بچه هارو نداشت
بله انشاالله که بتونیم

پرسیدم: چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با كمی مكث جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد، زمان حالت را بگذران، و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز. شک هایت را باور نکن، وهیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی. پ...

هیچی چون من از وجود چنین نعمتی بی نصیبم تعجب کردم

اینطوری قشنگتره
حس ششم
ok بهر حال

چه جمله زیبایی . . .
ممنون

خواهش میشه

راستی آواتارتون عکس خودتونه؟(وقتی من کنجکاو میشوم )

نه این آقا خوانندس اسمشم Jesse Mccartney
اما به خاطر شباهت چهرش به خودم دوسش دارم

كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت. نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ايستاده‌ بود، مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛ درخت‌ زيرلب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ وبي‌رهاورد برگرد...

ممنون ملجان خانوم (ملجان از مرجان قشنگتره )
منم عضویدم.

خیانت دختر جوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد. پس از دو ماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه ...

نه قانوني است و نه منطقي !!!

خیلی زیبا بود

sungirl نوشته شده:واقعا زیبا بود
تشکر

خواهش میکنم

«نمی تونی. چون دوست صمیمی پدر نامزد جدیدته».

خیلی جالب بود لذت بردم دوست داشتم طولانی تر بود .

بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر ...

سمور