انجمن بچه های کنکوری!

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.این مرکزپنج طبقه داشت و هرچه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشترمیشد؛اما اگر در طبقه ای دری را باز کنند،باید حتما آن مرد را انتخاب کنند و اگر به طبقه بالاتر رفتند دیگر اجازه برگشت ندارند...

مرد هدیه ای که چند لحظه پیش از دختر گرفته بود را محکم به سینه اش چسبانیده بود و طول خیابان را طی می کرد . به صرافت افتاده بود ، این یادگاری را برای همیشه نگهداری کند . ولی از حواس پرتی و شلختگی خودش می ترسید . توی مسیر همش به این فکر می کرد که چگونه از این هدیه ارزشمند مراقبت کند . فکری به ذهنش رسید...

مردي باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزيزم ازمن خواسته شده كه با رئيس و چند تا از دوستانش براي ماهيگيري به كانادا برويم" ما به مدت يك هفته آنجا خواهيم بود.اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي كه منتظرش بودم بگيرم بنابراين لطفا لباس هاي كافي براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم آما...

كسي كه حرف مي زند مي كارد و آنكه گوش مي دهد درو مي كند. (مثل آرژانتيني) مرد برای آسایش زن می گیرد و زن به خاطر کنجکاوی شوهر می کند. (اسپانیولی) بهترین توبه، خودداری از گناه است(آلمانی) همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.(فنلاندی) عشق پاک و حقیقی چون «مه» است که نمی گذارد اطراف خوب دیده شود...

اصل و نسب مرد وقتي مشخص مي شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا كنند( شاو) دختر عاقل جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح مي دهد( ضرب المثل ايتاليايي) ازدواح كردن و ازدواح نكردن هر دو موجب پشيماني است(سقراط) با زني ازدواج كنيد كه اگر مرد بود بهترين دوست شما مي شد( بردون) مرداني كه مي كوشند ز...

آنکه اسیر عادت هست لایق زنگی نیست اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست(آذر بایجانی) برای عاشق بغداد دور نیست (آذر بایجانی) یه ضرب المثل آلمانی میگه : در سه چيز مي توان خردمندان را تشخيص داد 1- سكوت ، موقعي كه ابلهان سخن مي گويند، 2- اندیشه، موقعی که دیگران خیال می کنند، 3- عمل ، موقعی که تن پروران د...

بدون زن ، خانه اقامتگاه شيطان بيش نيست(عبری)

آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است(فرانسوی)

اگر زن گناه كرد، شوهرش معصوم نيست.(ایتالیایی)

از زنان زيبا همچنان بپرهيزيد كه از فلفل سرخ هندي(ژاپنی)

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم واکردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت
در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت

کتاب_نوید: ------------------------------ سلام بچه ها بالاخره انتخاب رشته کردم. ولی یه نکته در مورد انتخاب شهر که متوجه شدم در مورد شماره رسید انتخاب شهر: بنده دفترچه رو مطالعه کردم نوشته کد 15 رقمی(یا همون کاراکتری) به شما میدهد روزنامه پیک سنجش تاریخ 28 مرداد به این مسئله تاکید کرده 15 ولی من که ا...

سلام به همگی. مثل اینکه قبولی های بچه های فروم خیلی خوب بوده. به همه اونایی که قبول شدند و رتبه های خوبی آوردتد تبریک می گم (آقا مهیار،نازی خانوم و...) امیدوارم موقع انتخاب شهر هم موفق باشید و اونجا هایی که دوست دارید بتونید قبول شید. اونایی هم که قبول نشدند نگران نبا شند، فر صت های دیگه ای هم هست،آ...

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید دیرن خانه غریبند ، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟ ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید یکی مرغ غریب است که باغ د...

آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد ز آتش دل چه بگویم که زبان می سوزد یارب این رخنه ی دوزخ به رخ ما که گشود ؟ که زمین در تب و تاب است و زمان می سوزد دود برخاست ازین تیر که در سینه نشست مکن ای دوست که آن دست و کمان می سوزد مگر این دشت شقایق دل خونین من است ؟ که چنین در غم آن سروروان می سوزد آتشی در دلم ان...

تو می روی و دل ز دست می رود مرو که با تو هر چه هست می رود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست می رود کجا توان گریخت زین بلای عشق که بر سر من از الست می رود نمی خورد غم خمار عاشقان که جام ما شکست و مست می رود از آن فراز و این فرود غم مخور زمانه بر بلند و پست می رود بیا که جان سایه بی غمت مباد...

باز ای دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست سیری مباد سوخته ی تشنه کام را...

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی