نتایج هماهنگ با عبارت جست‌وجو شده : 306

توسط arezu
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390, 5:54 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

قلمی از قلمدان قاضی افتاد.
شخصی که آنجا حضور داشت گفت:
جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.
قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ.
تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی
توسط arezu
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390, 12:14 am
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌...
توسط arezu
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390, 12:07 am
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

ثروتمند ترین فرد از بیل گیتس پرسیدند از تو ثروت مند تر هم هست؟ در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی هست؟ در جواب گفت: سالها پیش در فرودگاهی در نیویورک بودم قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ند...
توسط arezu
پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390, 12:06 am
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا" بیایید تو و چیزی بخورید. آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه. آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم. غروب، وقتی مرد به خانه ...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 11:57 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:
«ببخشيد استادشما براي چي مي نويسيد ؟»
برنارد شاو :«براي يک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. گفت:«متاسفم. برخلاف شما من براي فرهنگ مي نويسم.»
برنارد شاو گفت:
«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 11:51 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسيار قديمى بودند. هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او می رفت. يک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فو...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 11:49 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

تمساح و کفتار (جبران خلیل جبران) کفتاری شامگاهان بر کناره رود نیل تمساحی دید و هر کدام در برابر هم ایستادند و به همدیگر درود و سلام گفتند. کفتار سخن آغازید و گفت : روزگارت را چگونه می گذرانی آقا؟ تمساح پاسخ داد: بد ترین ایام را سپری می کنم گاهی به سختی و رنجم گریه سر می دهم و آفریدگانی که پیرامون م...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 11:40 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

قابلی نداشت miss bale
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:50 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند. پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد. راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گر...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:47 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت. «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم» «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم» «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»... «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده م...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:46 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

بخت بیدار روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میکرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود. او رف...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:45 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

شريك دریک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوج های جوانی که در انجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.بسیاری از انها زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند .نگاه کنید :این دو نفر عمری ست که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر د...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:43 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

حکایت خواندنی کلک رشتی به پزشکان اصفهانی چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد و گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و میخواهد شما را ملاقات کند… مرد میانسالی با لهجه شدید رشتی وارد شد و در حالی که یک ماهی حدودا ده کیلویی در یک کیسه نایلون بزرگ در دست داشت، شروع کرد به تشکر کردن که...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:41 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

چند وقتي بود در بخش مراقبت هاي ويژه يک بيمارستان ، بيماران يک تخت بخصوص در حدود ساعت 10صبح روزهاي يکشنبه جان مي سپردند و اين موضوع ربطي به نوع بيماري و شدت وضعف مرض آنان نداشت. اين مسئله باعث شگفتي پزشکان آن بخش شده بود به طوري که بعضي آن را با مسائل ماوراي طبيعي و بعضي ديگر با خرافات و ارواح و اجنه...
توسط arezu
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390, 7:40 pm
انجمن: ادبیات و موسیقی
موضوع: قصه هاي كوتاه
پاسخ‌ها: 448
مشاهده: 191107

Re: قصه هاي كوتاه

ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند . یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتاخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار ...