دل صنوبری ام؛ همچو بید لرزان استزهـــــرا نوشته شده:آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گرفتند عکس تو بر نقش نگینم چه شود
ز حسرت قد وبالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
دل صنوبری ام؛ همچو بید لرزان استزهـــــرا نوشته شده:آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گرفتند عکس تو بر نقش نگینم چه شود
دیده ما چو به امید تو دریاست چراlili919 نوشته شده:سمند دولت اگر چند سر کشیده رود
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
درد عشقی کشیدهام که مپرسlili919 نوشته شده:شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشیدlili919 نوشته شده:دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
در میخانه ببستند خدایا مپسندlili919 نوشته شده:دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند