سکوت

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

سکوت

پست توسط rozegar » جمعه 8 شهریور 1387, 12:25 am

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: سکوت

پست توسط rozegar » جمعه 8 شهریور 1387, 12:36 am

صدا با سکوت آشتی نمی کند کلمات انتظار می کشند
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: سکوت

پست توسط rozegar » جمعه 8 شهریور 1387, 12:43 am

سکوت مادر فریادهاست

................................................................................................................

.............................................................................................

.........................................................................

.................................................



به من گفته اند نگویم در سکوت چه می شنوم
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: سکوت

پست توسط rozegar » جمعه 8 شهریور 1387, 1:11 am

پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.

زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

سهراب
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: سکوت

پست توسط rozegar » جمعه 8 شهریور 1387, 1:30 am

سکوت ...
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز،شاید
ده ها رنگین کمان
در دهان ما نطفه میبست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر عشق، ارتفاع داشت
من زمین را در زیر پای خود داشتم
و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها
به تمسخر میگرفتی

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

rozegar
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 52
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:49 am
محل اقامت: andimeshk

Re: سکوت

پست توسط rozegar » یک‌شنبه 17 شهریور 1387, 12:47 am

طرف ما شب نیست


صدا با سکوت آشتی نمی کند


کلمات انتظار میکشند


من با تو تنها نیستم


هیچکس با هیچکس تنها نیست


شب از ستاره ها تنها تر است


طرف ما شب نیست


چخماقها کنار فتیله ای بی طاقتند


خشم کوچه در مشت توست


بر لبان تو شعر روشن سیقل میخورد


من تورا دوست میدارم


و شب از ظلمت خود وحشت میکند
نه تو حرف می زنی نه من

اما یکدیگر را می فهمیم

از چشمایمان

" فهمیدن با زبان

ارزانی حیوانات..."

آواتار کاربر
Juggernaut
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 367
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 11 شهریور 1386, 2:39 pm
محل اقامت: اهواز
تماس:

Re: سکوت

پست توسط Juggernaut » سه‌شنبه 26 شهریور 1387, 11:57 pm

.
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است...
.
What`s done is done.
.

تا هستم اي رفيق نداني که کيستم------روزي سراغ وقت من آئي که نيستم

در آستان مرگ که زندان زندگيست--------تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم
.
میخوام بپرم ، سقوط آزاد... یه سقوط آزاد با چشم های بسته...
دعام کنید...برای وقتی که چشمام رو باز میکنم دعام کنید.میخوام از دوباره شروع کنم...از وقتی که مردم...از وقتی که دوباره متولد شدم...

آواتار کاربر
rainyy
پست: 4
تاریخ عضویت: دوشنبه 1 مهر 1387, 11:09 am

Re: سکوت

پست توسط rainyy » جمعه 5 مهر 1387, 6:20 pm

در سکوت یک حضور همچون نسیمی بی وقفه تا بی پایان آرام گرفتم......

آواتار کاربر
parva
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 364
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
تماس:

Re: سکوت

پست توسط parva » یک‌شنبه 7 مهر 1387, 4:41 pm

سکوت
سحر را به شبی رساندم سرشار از مه
سکوتم را به شب هدیه داده بودم
در نگاه سنگین ستاره ها غرق در عشق بودم
اری سکوتم ناله داشت
ناله از عشقی نا منتها
خبری از گرفتاری در شب
خبری از فریادهای در گلو شکسته
که به سکوتی سردو سرد رهیافته بود
فریادی خالی از صدا
فریادی خالی از احساس
فریادی ....................
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

آواتار کاربر
reza-1365
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 683
تاریخ عضویت: شنبه 27 مرداد 1386, 2:09 am
محل اقامت: فعلا ایران

Re: سکوت

پست توسط reza-1365 » پنج‌شنبه 18 مهر 1387, 11:34 pm

تو، همین جاهایی...


یادمان رفت، تو را؛
به کجا می رفتیم، که تو از خاطرمان می رفتی؟!
به جهانی که در آن، از زمین دلمان، علف هرز «چرا؟!» می رویید؟!
یا در آن وادی سرگردانی، که هوایش همه از حسرت و تردید، به تنگ آمده بود؟!
به کجا می رفتیم؟!
تو پر از معجزه بودی و من و ما و همه
در دل روشن نور،
با چراغی همه اما و اگر، پی تو می گشتیم!
...تو، همین جاهایی...
من تو را می بینم
مثل یک کودک پر شور و امید، دست تردیدم را، به یقین می گیری!
من چرا یادم رفت؟!
که تو هستی! پای پرواز پر پروانه!
و چرا می گشتم، همه عمرم را، پی برهان و دلیل؟!
این همه کافی نیست؟!
این همه زیبایی؟!
...و اگر رفت، به آیینه رسید...
من چرا دلتنگم؟!
که تو هستی!!
و چرا می گشتم، همه عمرم را، پی فهمیدن تو...؟!
که تو هر لحظه همین جاهایی... و مرا، می فهمی!
و من از بودن تو خود آرامش و عشقم، و پر از نور و امید...
و دگر می دانم، که تو هستی، همه جا و همه وقت!
و به من نزدیکی..
تو، همین جاهایی
برای تعجیل در ظهور و سلامتی امام زمان (ع) یک صلوات بفرستید.

آواتار کاربر
Juggernaut
کاربر خوب
کاربر خوب
پست: 367
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 11 شهریور 1386, 2:39 pm
محل اقامت: اهواز
تماس:

Re: سکوت

پست توسط Juggernaut » پنج‌شنبه 26 دی 1387, 10:43 pm

.
سکوتم از رضایت نیست... ، دلم اهل شکایت نیست... :(
.
What`s done is done.
.

تا هستم اي رفيق نداني که کيستم------روزي سراغ وقت من آئي که نيستم

در آستان مرگ که زندان زندگيست--------تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم
.
میخوام بپرم ، سقوط آزاد... یه سقوط آزاد با چشم های بسته...
دعام کنید...برای وقتی که چشمام رو باز میکنم دعام کنید.میخوام از دوباره شروع کنم...از وقتی که مردم...از وقتی که دوباره متولد شدم...

آواتار کاربر
SJJ
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 688
تاریخ عضویت: چهارشنبه 24 مرداد 1386, 11:53 pm

Re: سکوت

پست توسط SJJ » جمعه 27 دی 1387, 8:25 pm

گفتم چیزی بگو
سکوت کرد و رفت
.
.
و من هنــــــوز گوش می کنم ... :?

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: سکوت

پست توسط مهيار » جمعه 27 دی 1387, 8:57 pm

تواناترين مترجم كسي است كه سكوت ديگران را ترجمه كند شايد سكوتي تلخ گوياي دوست داشتني شيرين باشد ...
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
bahram_rad
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 115
تاریخ عضویت: شنبه 28 دی 1387, 12:40 am
محل اقامت: ایران عزیز
تماس:

Re: سکوت

پست توسط bahram_rad » یک‌شنبه 29 دی 1387, 5:27 pm

یا رب زیباترین سکوت لحظه عشق ملکوتی توست. مرا از خود بی خود کن تا فراتر از عشق روم

مرا دیوانه کن تا مرز جنون روم

مرا عاشق کن تا جان دهم

الهی ! عشق پاک است انرا به مرداب سکوت الوده مکن
در دنیا چنان زندگی کنید که انگار هیچ وقت نخواهید مرد

سایت : جزوه و اموزش برای همه http://www.academy-foroughi.orq.ir

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

Re: سکوت

پست توسط farshidshd » پنج‌شنبه 28 خرداد 1388, 11:46 am

قلبم کوچکتر از آن است که ظرفیت خوبی های تو را داشته باشد...
در سکوت پر از فریاد خودم میگریم و میگویم:
با همین قلب کوچک به وسعت تمام خوبی ها و سادگی هایت دوستت دارم

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

قفل شده