صفحه 15 از 18
Re: نغمه های غم
ارسال شده: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 5:38 pm
توسط Ramin
اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر بگریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا افتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده منم که از همه عالم بریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام
(رهی معیری)
Re: نغمه های غم
ارسال شده: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 7:32 pm
توسط SJJ
یکی بود ، یکی نبود ...
و این گونه تمام قصه ها با جدایی آغاز می شود...
Re: نغمه های غم
ارسال شده: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 8:05 pm
توسط Ramin
SJJ نوشته شده:یکی بود ، یکی نبود ...
و این گونه تمام قصه ها با جدایی آغاز می شود...
و اینگونه کامل شد :
همیشه یکی بود ، یکی نبود
Re: نغمه های غم
ارسال شده: جمعه 11 مرداد 1387, 12:04 am
توسط reza-1365
دریای غم ساحل ندارد
کاش در این دنیا غم نبود و یا اینکه جای خود را برای اندک زمانی با شادی عوض می کرد.
ای کاش هرگز غروبی نبودغمی در دل دارم که باکس توان گفتنش نیست غمی که مرابه گریه نمی سپارد بلکه می سوزاند.
ساعت ها در اطاق تنهاییم نشسته ام.
قلم و موسیقی همدم تنهاییم شده .
ساعتهابه گل خشکیده داخل باغچه مینگرم.
اما او نیز سرد و غمگین است.دیگر حتی کسی او را نمی بوید چه برسد به نوازش.
امید و آرزوهای از دست رفته ام را با قطرات اشک همراه می کنم.اما به آرامی تا اطرافیان خبردار نشوند.
تا ندانند در پس این ظاهر شاد و سرزنده غم چگونه بر من حکومت می کند.
آری راست گفته اند:دریای غم ساحل ندارد.
Re: نغمه های غم
ارسال شده: جمعه 11 مرداد 1387, 5:28 pm
توسط Ramin
به جستجوی تو
و درگاه کوه می گریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چهر راه فصول،
در چهارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
ـ متبرک باد نام تو! ـ
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را…
( احمد شاملو )
Re: نغمه های غم
ارسال شده: سهشنبه 15 مرداد 1387, 11:29 pm
توسط پسر باران
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي
چه خيال ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي (سعدي)
Re: نغمه های غم
ارسال شده: چهارشنبه 16 مرداد 1387, 6:38 pm
توسط parva
قاصدک هان،چه خبر آوردی؟
از کجا و زکه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری،نه زدیار و دیاری بادی،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ،دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک هان ، ولی ...آخر .... ای وای!
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
Re: نغمه های غم
ارسال شده: چهارشنبه 16 مرداد 1387, 9:26 pm
توسط Ramin
در خم پس کوچه های زندگی آرزو گم کرده تنها می روم
در شیار روشن تاریک شب لنگ لنگان سوی فردا می روم
می روم شاید که در دشت شفق بینم آن رنگین پر خورشید را
می روم شاید به بام کهکشان بینم آن تک اختر امید را
بسته ام بار سفر از شهر خود می روم آشفته تا شهر دگر
گشته ام بیگانه با هر آشنا می روم شاید شوم بیگانه تر
Re: نغمه های غم
ارسال شده: یکشنبه 20 مرداد 1387, 5:33 pm
توسط parva
مرگ سهم ماست مي دانم
قسمت چشمهاي باراني گريه بي صداست
مي دانم مادرم با نگاه خود مي گفت زندگي اشتباست
مي دانم يک نفر بهانه مي گيرد در دلش جاي پاست
مي دانم يک نفر بي گناه مي ميرد
آه او آشناست مي دانم
Re: نغمه های غم
ارسال شده: دوشنبه 21 مرداد 1387, 9:05 pm
توسط Ramin
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ماهی دور از دریا
هیچکس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سر گردان
در دروازه خود را نگشود
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی دربه در صحراهاست
میرود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
Re: نغمه های غم
ارسال شده: جمعه 29 شهریور 1387, 10:05 pm
توسط Ramin
هر آنچه که شنیده ام چیزی نبود
جز انعکاس فریادهای خودم
در آستانه ی ایمان و اضطراب.
حالا هم می خواهم بگویم از من
و یکی دو ترانه شاداب!
بگذار هر چه می خواهد بشود٬
من از آسمان سلام آورده ام!
Re: نغمه های غم
ارسال شده: شنبه 2 آذر 1387, 4:32 pm
توسط parva
کاش تو
می دانستی
کاش تو
می دیدی
کاش تو
میشنیدی
آری
تو
می دانستی که چقدر بیشتر از گذشته دوستت دارم.
تو
می دیدی که ذره ذره شمع وجودم که رو به خاموشی ست را برای تو آب کردم.
تو
میشنیدی ضجه های کودکانه ام عاشقانه ام رادر نیمه شبدر پیلهء تاریکم که اسم ان را بی دلیل گورستان نامیدند.
در تنهاییم در دریغ کردن شانه هایت برای سر سپردنم.ضجه هایم گریه هایم و تهی شدنم را می شنیدی.
من از تو چه می خواستم که با من اینگونه کردی؟
خواستن نم نم مهرت محبتت توقع زیادی بود؟
خواستن آغوش گرمت فقط و فقط برای قلب کوچک و سردو بی روح شده ام توقع زیادی بود؟
بگو می خواهم ((بدانم ببینم بشنوم)) حرفهای همیشه ناگفته ات را.
خجالت نکش بگو همه می داند من و عشق بی مثالم را می شناسند.
بگو فقط بگو می خواهم:
((بدانم ببینم بشنوم))
Re: نغمه های غم
ارسال شده: چهارشنبه 13 آذر 1387, 5:55 pm
توسط مهيار
کاش لحظه ی مرگم امشب بود .
کاش مرغ نفست با من بود
کاش با من بودی و می گفتی
که این قصه همه در فکرم بود
کاش بانوی شهر مشرق با من بود
کاش با مهربانی و خوبی با من بود
کاش چشمانم میدید روزی را
که دستانت محرم دردم بود
سیل اشکی گرفت چشمم را
این ها همه قصه ی عشقم بود
بی تو حتی در اوج خنده هام
بر لب خشکیده ام ماتم بود
کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
این ذکر همه در فکرم بود
این ای کاشها همه در فکرم بود
خاطر من همه شب ماتم بود
کاش لحظه ای با من می بودی
آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
آن شادی را ندیدم هرگز من
آن شادی همه در فکرم بود
تجربه ی بی مهری مرگ من است
این گفته کلام آخر بود
کاش میگفتی حرفی که رازت بود
که همه دردم در رازت بود
کاش میگفتی حرف دلت را
ولی این حرف دل صدای نازت بود
این نگفتن ارزش غم را نداشت
غم من نگفتن رازت بود
روزگاری غم و غصه ی من
صدای دلنواز سازت بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
کاش لحظه ی مرگم امشب بود
م.ص
Re: نغمه های غم
ارسال شده: چهارشنبه 20 آذر 1387, 7:45 pm
توسط eli
تورو دوست دارم زیاد
نگو پس دلت میاد
من و تنهام بـــــذاری
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
تورودوست دارم
مثل حس دوبارهی تولدت
تورودوست دارم
وقتی میگذری همیشه از خودت
تورودوست دارم مثل
خواب خوب بچگی
بغلت میگیرم و میرم به سادگی
تورودوست دارم
مثل دلتنگیای وقته سفر
تورودوست دارم
مثل حس لطیف وقت سحر
مثل کودکی تورو بغلت میگیرم و
این دل غریبم و با تو میسپرم به خاک
توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقته رفتنه
تورو میسپــــــرم به خاک
تورو میسپــــــرم به عشق
برو با ستـــــــــــــــارهها
Re: نغمه های غم
ارسال شده: دوشنبه 23 دی 1387, 4:13 pm
توسط Ramin
به زندگی چشم دوختم
همان چیزی که از چشمه امروز می جوشد
و تا غروب برای دیدنش مجال نیست
همان چیزی که امروز تنها می توانم زیست
چه می توانم کرد ؟
وقتی سوزش حسرت
روی زخم های کهنه
همیشه ماندنی است
و من هنوز سرگرم زنده ماندنم ؟
این فرصتی است
که زخم و حسرت
در جای امنی از قلب من زندگی کنند
این فرصتی است
که رها شوند
چشم هایم
از چشم های مردی که
به آسمان دیروز خویش خیره مانده است .