مشاعره با حافظ !!

[farshidshd]

دوش بيماري چشم تو ببرد از دستم
ليکن از لطف لبت صورت جان مي‌بستم

[زهـــــرا]

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها

[samirarad]

ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت

[farshidshd]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود

[samirarad]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

[زهـــــرا]

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

[samirarad]

ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سرکار خرابات کنند ایمان را

[زهـــــرا]

از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

[samirarad]

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

[زهـــــرا]

احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

[samirarad]

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

[زهـــــرا]

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

[farshidshd]

تو را که هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري

[زهـــــرا]

یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

[samirarad]

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد