شاعرانه ها
مدیر انجمن: Moh3n II
Re: شاعرانه ها
خیابان خوابها
باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / واژه هـــای دفتــرم خاکستریست
پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم / هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم
مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم
پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند
باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است / شمع بیت المال روشن مانده است
با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی / آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی
غــرق در دریــا شدن کار تو نیست / شیعه مـــولا شــدن کــارتو نیست
بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز / ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند بــاز
خواستم چیزی بگویم د یــــر شد / واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد
قصه ی نـــا گفته بسیار است باز / دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
دستهارا باز در شبـــهای ســـرد / هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها / می رسد ته مانده ی بشقابــــها
سر به لاک خویش بردیم ای دریغ / نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا / بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا
صحبت از عدل و عدالت نابجاست / ســــود در بازار ابن الو قــتهاست
گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا / خسته ام خسته از این تکرارهـــا
ای کــــه می آیدصدای گــریه ات / نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت / در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا
من بــه در گفتم ولیکن بشنوند / نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا
شاعر: خلیل جوادی
باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / واژه هـــای دفتــرم خاکستریست
پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم / هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم
مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم
پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند
باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است / شمع بیت المال روشن مانده است
با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی / آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی
غــرق در دریــا شدن کار تو نیست / شیعه مـــولا شــدن کــارتو نیست
بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز / ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند بــاز
خواستم چیزی بگویم د یــــر شد / واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد
قصه ی نـــا گفته بسیار است باز / دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
دستهارا باز در شبـــهای ســـرد / هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها / می رسد ته مانده ی بشقابــــها
سر به لاک خویش بردیم ای دریغ / نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا / بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا
صحبت از عدل و عدالت نابجاست / ســــود در بازار ابن الو قــتهاست
گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا / خسته ام خسته از این تکرارهـــا
ای کــــه می آیدصدای گــریه ات / نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت / در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا
من بــه در گفتم ولیکن بشنوند / نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا
شاعر: خلیل جوادی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
Re: شاعرانه ها
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
Re: شاعرانه ها
شعریه از حسین پناهی ........
پیست
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟....
پیست
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟....
قانون شماره 20- آزادی حقیقی آن نیست که هرچه میل داریم انجام بدهیم ، بلکه آن است که آنچه را که حق داریم انجام دهیم.
http://zzahraa.blogfa.com/
http://zzahraa.blogfa.com/
Re: شاعرانه ها
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چوتخت پاره بر موج
رها
رها
رها من
نبسته کس به من دل
چوتخت پاره بر موج
رها
رها
رها من
خوبـے ؟
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
گاهی با تمام ِ تكـراری بودنَش غوغـ ـا می كند!
Re: شاعرانه ها
ديوان حافظ شيرازي ، از آنجايي كه توي هر خونه اي پيدا مي شه ، هركسي بسته به ديدش و علاقه اش گاهي سر وقت حافظ ميره و فالي با يك نيت زيبا مي گيره . امروز منم طبق عادت هر روزه و علاقه ام به اين ديوان گران بها ، رفتم ديوان را برداشتم و براي دوستان خوبم در اينجا يك فال گرفتم :
اول نيت كن و بعد بخون :
.
.
.
.
ايدل آن دم كه خراب مي گلگون باشي___________بي زر و گنج بصد حشمت قارون باشي
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند __________چشم دارم كه بجاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن ___________شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم بتوهان سهو مكن____________ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش _________كي روي روز كه پرسي چه كني چون باشي
تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي _____________ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشي
ساغري نوش كن و جرعه بر افلاك فشان__________چند و چند از غم ايام جگر خون باشي
حافظ از فقر مكن ناله كه گر شعرانيست __________هيچ خوشدل نپسندد كه تو محزون باشي
«« خواجه حافظ شيرازي »»
اول نيت كن و بعد بخون :
.
.
.
.
ايدل آن دم كه خراب مي گلگون باشي___________بي زر و گنج بصد حشمت قارون باشي
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند __________چشم دارم كه بجاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن ___________شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم بتوهان سهو مكن____________ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش _________كي روي روز كه پرسي چه كني چون باشي
تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي _____________ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشي
ساغري نوش كن و جرعه بر افلاك فشان__________چند و چند از غم ايام جگر خون باشي
حافظ از فقر مكن ناله كه گر شعرانيست __________هيچ خوشدل نپسندد كه تو محزون باشي
«« خواجه حافظ شيرازي »»
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
Re: شاعرانه ها
آه باران!
منظورت را نمی فهمم روشن تر حرف بزن...
تنها می دانم
وقتی که آمدی
پیاده رو خیس شد
نیمکت ها خیس شد
صدای گنجشک هم خیس شد...
وقتی که رفتی
فاصله ی میان واژه ها خیس بود
خاطره هزار ساله ی من هم خیس بود...
و بعد..
رفتی
واز کوچه گذشتی
ودر انتهای خیابان..
منظورت را نمی فهمم روشن تر حرف بزن...
تنها می دانم
وقتی که آمدی
پیاده رو خیس شد
نیمکت ها خیس شد
صدای گنجشک هم خیس شد...
وقتی که رفتی
فاصله ی میان واژه ها خیس بود
خاطره هزار ساله ی من هم خیس بود...
و بعد..
رفتی
واز کوچه گذشتی
ودر انتهای خیابان..
در این هجوم خالی دستها و آغوش ها
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد ...
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد ...
Re: شاعرانه ها
من به چشمان بی قرارت قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه ها ما به آفتاب خواهد رسید
سبز خواهیم شد!
"آقای قیصر امیر پور"
ریشه های ما به آب
شاخه ها ما به آفتاب خواهد رسید
سبز خواهیم شد!
"آقای قیصر امیر پور"
در این هجوم خالی دستها و آغوش ها
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد ...
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد ...
Re: شاعرانه ها
همايون شجريان زياد گوش ميدي نه؟Donya_Samani نوشته شده:نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چوتخت پاره بر موج
رها
رها
رها من
Re: شاعرانه ها
چشاتو بستی و بغضت پاسخ سوال من شد
دیگه تنها تورو دارم دیگه دنیا مال من شد
نه میترسم نه میمیرم تورو تو بغل میگیرم
برا عاشقی هلاکم برا موندن ناگزیرم
دیگه اسمت تو گلومه، دیگه چشمات روبرومه
دیگه با توام فقط تو، این تموم آرزومه
نمیخواستم یه غریبه یه غرور خسته باشم
یه نگاه بیتفاوت یه دل شکسته باشم
قفس طلایی من کنج این آغوش تنگه
میخوام این گوشه بخونم گاهی زندونم قشنگه
دیگه تنها تورو دارم دیگه دنیا مال من شد
نه میترسم نه میمیرم تورو تو بغل میگیرم
برا عاشقی هلاکم برا موندن ناگزیرم
دیگه اسمت تو گلومه، دیگه چشمات روبرومه
دیگه با توام فقط تو، این تموم آرزومه
نمیخواستم یه غریبه یه غرور خسته باشم
یه نگاه بیتفاوت یه دل شکسته باشم
قفس طلایی من کنج این آغوش تنگه
میخوام این گوشه بخونم گاهی زندونم قشنگه
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
- رضــــــــــا
- كاربر عالي
- پست: 1449
- تاریخ عضویت: یکشنبه 16 اسفند 1388, 7:17 pm
Re: شاعرانه ها
#
آخرین ویرایش توسط رضــــــــــا در دوشنبه 18 بهمن 1389, 9:44 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
اگر درباره ی افراد قضاوت کنید، فرصتی برای دوست داشتنشان نمی یابید
Re: شاعرانه ها
ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد
از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد
موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد
ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد
اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد
از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد
موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد
ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد
اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد
...
- Moh3n II
- کاربر ویژه بخش فیلم و سینما
- پست: 6572
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 تیر 1389, 9:10 pm
- محل اقامت: پونک
- تماس:
Re: شاعرانه ها
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی درنیاورد
که هرکی تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستاتو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم که بازم
با چشمای کورم به راهت بشینم
سر از کار چشمات کسی درنیاورد
که هرکی تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
گناهی ندارم
شعر : محسن یگانه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی درنیاورد
که هرکی تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستاتو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم که بازم
با چشمای کورم به راهت بشینم
سر از کار چشمات کسی درنیاورد
که هرکی تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
گناهی ندارم
شعر : محسن یگانه
Re: شاعرانه ها
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
Re: شاعرانه ها
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد
مي خزند آرام روي دفترم
دستهايم فارغ از افسون شعر
ياد مي آرم كه در دستان من
روزگاري شعله ميزد خون شعر
خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند
بعد من ناگه به يكسو مي روند
پرده هاي تيره دنياي من
چشمهاي ناشناسي مي خزند
روي كاغذها و دفترهاي من
در اتاق كوچكم پا مي نهد
بعد من با ياد من بيگانه اي
در بر آينه مي ماند به جاي
تار مويي نقش دستي شانه اي
مي رهم از خويش و ميمانم ز خويش
هر چه بر جا مانده ويران مي شود
روح من چون بادبان قايقي
در افقها دور و پنهان ميشود
مي شتابند از پي هم بي شكيب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه اي
خيره ميماند به چشم راهها
ليك ديگر پيكر سرد مرا
مي فشارد خاك دامنگير خاك
بي تو دور از ضربه هاي قلب تو
قلب من ميپوسد آنجا زير خاك
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم ميشويند از رخسار سنگ
گور من گمنام مي ماند به راه
فارغ از افسانه هاي نام و ننگ
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد
مي خزند آرام روي دفترم
دستهايم فارغ از افسون شعر
ياد مي آرم كه در دستان من
روزگاري شعله ميزد خون شعر
خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند
بعد من ناگه به يكسو مي روند
پرده هاي تيره دنياي من
چشمهاي ناشناسي مي خزند
روي كاغذها و دفترهاي من
در اتاق كوچكم پا مي نهد
بعد من با ياد من بيگانه اي
در بر آينه مي ماند به جاي
تار مويي نقش دستي شانه اي
مي رهم از خويش و ميمانم ز خويش
هر چه بر جا مانده ويران مي شود
روح من چون بادبان قايقي
در افقها دور و پنهان ميشود
مي شتابند از پي هم بي شكيب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه اي
خيره ميماند به چشم راهها
ليك ديگر پيكر سرد مرا
مي فشارد خاك دامنگير خاك
بي تو دور از ضربه هاي قلب تو
قلب من ميپوسد آنجا زير خاك
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم ميشويند از رخسار سنگ
گور من گمنام مي ماند به راه
فارغ از افسانه هاي نام و ننگ
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
Re: شاعرانه ها
تو نسیتی که ببینی
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا می کنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت ها لب حوض
درون اینه پک آب می نگرند
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو مگاه تو درترانه من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته ام
به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ اینه دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دیرن خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رهکرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا می کنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت ها لب حوض
درون اینه پک آب می نگرند
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو مگاه تو درترانه من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته ام
به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ اینه دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دیرن خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رهکرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.
آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.
در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.