شاعرانه ها

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
sata108
پست: 3
تاریخ عضویت: شنبه 11 اسفند 1386, 6:46 pm

پست توسط sata108 » یک‌شنبه 12 اسفند 1386, 9:59 am

با دل گفتم: چگونهاي داد جواب

من بر سر آتش و تو سر بر سر آب

ناخورده ز وصل دوست يک جام شراب

افتاده چنين که بينيم مست وخراب

sata108
پست: 3
تاریخ عضویت: شنبه 11 اسفند 1386, 6:46 pm

پست توسط sata108 » یک‌شنبه 12 اسفند 1386, 10:06 am

درد بر من ريز
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهاي
تا قيامت مست و حيران خوشتر است
تا تو پيدا آمدي پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان ميسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ريز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مينسازي تا نميسوزي مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هيچکس را روي نيست
روي در ديوار هجران خوشتر است
خشکسال وصل تو بينم مدام
لاجرم در ديده طوفان خوشتر است
همچو شمعي در فراقت هر شبي
تا سحر عطار گريان خوشتر است

valizadeh
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 25
تاریخ عضویت: جمعه 7 دی 1386, 5:00 pm
محل اقامت: karaj
تماس:

پست توسط valizadeh » یک‌شنبه 12 اسفند 1386, 5:35 pm

روز اول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خویش بودم
ظلمت زندان مرا میکشت باز زندان بان خود بودم
ان من دیوانه ی عاصی در درونم های وهو میکرد
مشت بر دیوارها می کوفت روزنی را جستجو میکرد
دردرونم راه می پیمود همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند همچو ابری بر بیابانی
میشنیدم نیمه شب در خواب های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم دردسیال صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید دوستش دارم نمی دانی
با نگ او ان بانگ لرزان بود کز جهانی دور بر میخواست
لیک در من تا که می پیچید مرده ای از گور بر می خواست
در سیاهی پیش می امد جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر می شد ور طه ی تاریک لذت بود
می نشستم خیره در بستر خیره در چشمان رویا ها
زورق اندیشه ام ارام می گذشت از مرز دنیا ها

Ramin

پست توسط Ramin » یک‌شنبه 12 اسفند 1386, 11:00 pm

من دلـم مي خواهد
خانه اي داشته باشم بر دوست
كنج هر ديوارش
دوست هايـم بنشينند آرام
گل بگو
گل بشنو
هر كسي مي خواهد- وارد خانهً پر عشق و صفايـم گردد
يك سبد بوي گل سرخ به من هديه كند
شرط وارد گشتن - شستشوي دلهاست
شرط آن داشتن - يك دل بيرنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي كوبـم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم : اي يار
خانهً ما اينجاست
تا كه سهراب نپرسد ديگر
خانهً دوست كجاست ؟؟؟

آواتار کاربر
nazi111
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 439
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 18 دی 1386, 3:40 pm

پست توسط nazi111 » یک‌شنبه 12 اسفند 1386, 11:17 pm

دیدمت، وای چه دیداری، وای
این چه دیدار دل آزاری بود
بی گمان برده ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود


این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

باز لبهای عطش کرده من
عشق سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه عشق ترا میگوید

بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت ، چه باک
ترسم این عشق سر انجام مرا
بکشد تا به سرا پرده خاک
:cry:
کسی موفق می شود که خسته نمی شود.

الهام
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 117
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 28 مرداد 1386, 3:44 pm

پست توسط الهام » سه‌شنبه 14 اسفند 1386, 10:33 am

کودکی بازی شیرینی بود

کودکی سیبی بود

بر سر شاخه احساس وجود

کودکی سرخ گلی بود در آن سوی بهار

کودکی بوته سرسبزی بود

رسته در باغچه رویاها

کودکی خواندن شیوای قناری ها بود

کودکی چلچله ای بود پر از شوق سفر

کودکی شیطنت ماهی سرخی بود در حوض حیات.


یاد آن دوره شیرین ز کف رفته به خیر!

یاد آن کودک در خاطره ها خفته به خیر!
زنان خوب به آسمان میروند زنان بد به همه جا میرسند

Ramin

پست توسط Ramin » سه‌شنبه 14 اسفند 1386, 10:36 am

با اينکه تنها موندي و هيچکسي و نداري
عزيز من غصه نخور وقتي خدا رو داري

عزيز من گريه نکن فداي قلب تنگت
حيفه که باروني باشه اون چشماي قشنگت

خسته نشو؛خسته نشو از اين روزاي خسته
من که اين و خوب مي دونم چقدر دلت شکسته

بزار تا دنيا بدونه اين تويي که نباختي
با او همه در به دري روز و شبا رو ساختي

يه روزي از همين روزا غصه و غم مي ميره
اين روزگار بي وفا به دست تو اسيره

يه روزي هم صدا ميشي با نغمه هاي تازه
ترانه هات عوض ميشه..اگه بدي اجازه

حالا ای عزیز مهربون
من میرم تا آسمون
میشم یه ستاره بی نشون
میرم تا کهشکون

میخوام برم

يه جايي که آبي باشه از اولش تا آخرش
بلور باشه پنجره هاش..ستاره هاش.. حتي درش
یه ماه باشه ، مهربون ، همیشه پیشم باشه ، پیش منه بی نشون
هيچكي نتونه بياد و دل من رو بلزرونه
اگر به اونجا برسم من که ديگه غم ندارم
با ستاره و ماه و آسمون چيزي ديگه کم ندارم
آخرین ویرایش توسط Ramin در چهارشنبه 15 اسفند 1386, 4:05 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

Ramin

پست توسط Ramin » سه‌شنبه 14 اسفند 1386, 10:25 pm

گریه مو تو نمی بینی ، حالمو تو نمی دونی
تو نخواستی ، نتونستی ، که ماه من بمونی

قصه زندگی مو من ، خط به خط واست نوشتم
تا بخونی و بدونی ، چه سیاه سرنوشتم

هر چی که به سرم اومد ، خیلی ساده به تو گفتم
حتی گفتم: کمکم کن ، من دارم از پا میافتم

مگه من چه کاری کردم؟ مگه من چه حرفی گفتم؟
آخه تو چشای کی ، جز چشای تو شکفتم؟

حالا که برای حرفام دیگه حوصله نداری
واسه دیدن زخمام دیگه طاقت نمیاری

حالا که دوست دارم هام ، به دل تو نمی شینه

کاش میدونستی ماه من ، ستاره امشب میمیره
کاش میدونستی دلش تو غم و غصه اسیره

آسمون دلش ابریه ، میخواد امشب بباره
اما خشک شدن چشماش ، دیگه اشکی نداره

آواتار کاربر
ali1986
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 65
تاریخ عضویت: جمعه 31 فروردین 1386, 12:42 am

پست توسط ali1986 » سه‌شنبه 14 اسفند 1386, 11:27 pm

حالا خوابیدن یه رویاست
واسه من که خیلی تنهام
اخه ارامش ندارم
اسیر غرور شبهام
اشکامو حوصله کردم
تاکه خنده هام نمیره
هر کی از دلم گذر کرد
خواست اونو ازم بگیره
لعنت به تو ای روزگار....ای روزگار لعنتی
خسته شدم از این سکوت ...از این شعرای نفرتی

آواتار کاربر
ali1986
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 65
تاریخ عضویت: جمعه 31 فروردین 1386, 12:42 am

پست توسط ali1986 » سه‌شنبه 14 اسفند 1386, 11:31 pm

گاهی لبهام مثل طوفان
پر فریاد نگفته ست
گاهی نیمه جون میمونه
انگاری سکوت خفته ست
یه نفر چاقو گذاشته
توی این قلب شکسته ام
شایدم خاطره باشه
قاتل این قلب خسته ام
لعنت به تو ای روزگار....ای روزگار لعنتی
خسته شدم از این سکوت ...از این شعرای نفرتی

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » چهارشنبه 15 اسفند 1386, 2:12 pm

به روی برگ زندگی دو خط زرد می کشم

و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم

تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

kotoal
پست: 8
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 22 آذر 1386, 11:27 am

به كسي بر نخوره

پست توسط kotoal » پنج‌شنبه 16 اسفند 1386, 1:04 pm

برو اي دختر پالان محبت بر دوش
ديده بر ديده ي من مفكن و نازم مفروش
بخدا سيرم سير
بخدا سيرم از عشق 2 پهلوي تو پست
تف بر آن دامن پستي كه ترا پروردست
كم بگو مال تو كو جاه تو كو...بنده ي زر
كهنه رقاصه ي وخشي صفت زرگر خر
گر طلا نيست مرا تخم طلاست ميهن من
زاده ي عشقم پرورده ي پيراهن تن
برو اي دختر پالان محبت بر دوش...

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » پنج‌شنبه 16 اسفند 1386, 3:16 pm

مهرورزان زمانهای کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
بر نیاید دگر آواز از من
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میل دل دوست
بپذیریم به جان
هر چیز جز مبل دل او
بسپاریم به باد
آه
باز این دل سرگشته من
یاد ‌آن قصه شیرین افتاد
بیستون بود و تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانی که چو کبک
خنده می زد شیرین
تیشه می زد فرهاد
نه توان گفت به جانبازی فرهاد افسوس
نه توان کرد ز بیدردی شیرین فرهاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد برآوردن میل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست
که نه تنها شیرین
بی نهایت زیباست
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » پنج‌شنبه 16 اسفند 1386, 3:18 pm

وفادار تو بودم تا نفس بود

دریغا همنشینت خار و خس بود

دلم را بازگردان

همین جان سوختن بس بود بس بود
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » پنج‌شنبه 16 اسفند 1386, 3:19 pm

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو

دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من

یک جان و هزار گونه فریاد از تو
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

قفل شده