پاییز بود
آن شب که من برگهای خزان زده درختان را میان زمین
وآسمان دانه دانه چنگ می زدم را یادت هست؟
که مبادا صدای افتادن برگی خواب آرامت را برهم زند...
پادشاه فصل ها پاييز
مدیر انجمن: Moh3n II
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
Re: پادشاه فصل ها پاييز
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
Re: پادشاه فصل ها پاييز
امروز یه نگاه به تقویم تطاقم انداختم و ناباورانه دیدم که 1 ماه از قشنگترین فصل گذشت....
چقد زود گذشت..
چقد زود گذشت..
...
- parva
- کاربر خوب
- پست: 364
- تاریخ عضویت: سهشنبه 10 مهر 1386, 12:46 pm
- محل اقامت: اردبيــــــــــــــــل
- تماس:
Re: پادشاه فصل ها پاييز
باغ بي برگي خنده اش خونيست
اشك آميز
جاودارن براسب يال افشان زردش مي چمد در ان
پادشاه فصل ها پاييز
اشك آميز
جاودارن براسب يال افشان زردش مي چمد در ان
پادشاه فصل ها پاييز
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
Re: پادشاه فصل ها پاييز
کاش چون پائیز بودم ... کاش چونرپائیز بودم
کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشگ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم:
چهره ی تلخ زمستان جوانی.
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
این پاییزم گذشت....
کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشگ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم:
چهره ی تلخ زمستان جوانی.
پشت سر:
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
این پاییزم گذشت....
اینجا مدینه است
بوی عطر همه جا حس میشه ولی هنوز بوی در سوخته به مشام میرسه
اینجا مدینه است
صدای عشق و عاشقی بلنده ولی هنوز صدای نامردی ونامردمی بلندتر!!
Re: پادشاه فصل ها پاييز
خداحافظ پاييز
سلام ...
چقدر به تو وابسته ام
در اولين شب زمستان
دلم براي تو تنگ مي شود
و گونه هايم
خيابان نمناک
يک شب پاييزيست ...
به ياد دارم
شبهايي را که تا سحر
در خيابان هاي اين شهر پاييزي
در زير بغض ابرهايت قدم بر ميداشتم
و خاطرات شيرين درد را با تو تکرار مي کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو مي کرد و به جوي مي سپارد ...
به ياد دارم
غرش آسمانت را
در هنگام آشتي دو ابر ...
پاييز اي کاش ميدانستم
به کجا خواهي رفت
تا نامه ايي برايت مي نوشتم ...
پاييز آن شب يادت هست ؟
يادت هست با هم باريديم ؟
يادت هست تو بر من فرياد ميزدي و من ...
فقط مي باريدم ...
پاييز
تو رفتي
ولي من به پاس آن شب
هنوز ميبارم ..
پاييز
بهانه شب هاي دلتنگي
پاييز
پر احساس ترين معشوقه
پاييز
آغوش دلهاي عاشق
خدانگهدار ...
سلام ...
چقدر به تو وابسته ام
در اولين شب زمستان
دلم براي تو تنگ مي شود
و گونه هايم
خيابان نمناک
يک شب پاييزيست ...
به ياد دارم
شبهايي را که تا سحر
در خيابان هاي اين شهر پاييزي
در زير بغض ابرهايت قدم بر ميداشتم
و خاطرات شيرين درد را با تو تکرار مي کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو مي کرد و به جوي مي سپارد ...
به ياد دارم
غرش آسمانت را
در هنگام آشتي دو ابر ...
پاييز اي کاش ميدانستم
به کجا خواهي رفت
تا نامه ايي برايت مي نوشتم ...
پاييز آن شب يادت هست ؟
يادت هست با هم باريديم ؟
يادت هست تو بر من فرياد ميزدي و من ...
فقط مي باريدم ...
پاييز
تو رفتي
ولي من به پاس آن شب
هنوز ميبارم ..
پاييز
بهانه شب هاي دلتنگي
پاييز
پر احساس ترين معشوقه
پاييز
آغوش دلهاي عاشق
خدانگهدار ...
...