لام به همه .
یاسی من اومدم ............
من کاردانیمو بابل خوندم . کلی خاطره دارم ازش .
سامان از هفت خبیث که کلی خاطره دارم چقدر ورق جابه جا میکردیم . 3 تا هفت پشت هم تو دست 3 نفر میزاشتیم که نفر چهارم یه جورایی بدبخت شه .
اما خاطره شیرین من مربوط به پارسال زمستان . شمال گاز قطع شده بود برق هم قطع شده بود از سرما عکس های رو دیوار یخ زده بود . جاده هم بسته بود نمیتونستیم برگردیم تهران . با بچه ها میرقصیدیم که گرم شیم
برگشت هم با قطار اومدم بلیط نبود 7 ساعت تموم سرپا وایساده بودم .
تو اون زمان واسمون سخت بود اما الان که یادش میوفتم حسرت اون روزا میخورم
ای خدا دوباره قسمت کن دانشجو بشیم...........................
چه زندگی شیرینی رو داشتیم تو اون چند روز .
یادش بخیر.....................