چقدر در زندگی خود شکر گذار هستید؟

بحث در مورد مسائل روانشناسی
قفل شده
آواتار کاربر
shokrollahi_kh
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 148
تاریخ عضویت: دوشنبه 20 اردیبهشت 1389, 7:25 pm
محل اقامت: اصفهان
تماس:

چقدر در زندگی خود شکر گذار هستید؟

پست توسط shokrollahi_kh » چهارشنبه 7 مهر 1389, 8:05 pm

شاید شمارش نعمتهایی که از طرف خداوند به ما انسانها اهدا شده است کاری ناممکن باشد اما حداقل میتوان درک کرد که این نعمت ها بسیار پربها و با ارزش هستند و هیچکس را توان شکر گذاری بطور تمام و کمال نیست.

حتماً برای شما اتفاق افتاده که به فردی کمکی حتی کوچک کرده اید و در ازای این عمل سر تا پا منتظر تشکر و قدر دانی از آن فرد شده اید. این توقع در برابر لطفی است که شما انجام داده اید. حال سوال این است که ما در برابر اقیانوسی از نعمتهای خداوندی چقدر او را شکر می کنیم و تا چه اندازه قدر این نعمتها را میدانیم؟ البته که پروردگار هیچ نیازی به شکر ندارد و این انسانها هستند که لحظه ای از نیاز به تاییداتش رها نخواهند شد و هر موجودی برای ادامه حیات همواره به او محتاج است.

گاهی آنقدر این نعمتها حالت روزمرگی پیدا میکنند که فراموش میشوند و کسی به آنها بهایی نمی دهد. برای درک این موضوع کافیست چند لحظه چشمهای خود را ببندید و تصور کنید که قدرت بینایی ندارید. اکنون به دنبال راهی باشید که بتواند این حس را به شما بازگرداند. شما صاحب تمامی ثروتهای روی زمین هستید. تصمیم میگیرید کل این دارایی را هزینه کنید تا قدرت بینایی پیدا کنید آن هم فقط برای یک چشم. از تمام علوم بشری و امکانات تکنولوژی استفاده می کنید. ابر کامپیوترها، متخصصین و مهندسین مختلف، پزشکان با تجربه. اما آیا شدنی است؟ اگر تمامی آنها جمع شوند میتوانند چشم شما را بینا کنند؟ حاضرید چقدر هزینه کنید برای حس بینایی خود؟ حال از خداوند بخواهید این قدرت را در شما ایجاد کند. چشم خود را باز کنید و اولین نورها و تصاویر اطراف را ببینید. چشم شما از هر دوربین پیشرفته ای شفاف تر و واضح تر می بیند. این تصاویر در مغز شما شکل میگیرند و درک میشوند.

انگشت اشاره خود را به آرامی خم کنید. به قسمت مابین بندهای انگشتتان نگاه کنید که چگونه در ابتدا برای اینکه فضای لازم وجود داشته باشد بصورت چروک است و زمانی که انگشت خم میشود کشیده و صاف می گردد. دقت کنید که شما با اراده خود انگشتتان را خم میکند و این کاملاً به اراده شما بستگی دارد. آیا میدانید در طول روز به چه تعداد برای انجام کارهای روزمره اینکار را انجام میدهید بدون اینکه متوجه این نعمت بزرگ باشید؟

آیا میدانید برای اینکه حیات شما در هر لحظه ادامه داشته باشد چندین میلیارد سلول، چند صد عضو، هورمون و ژن، چندین کیلومتر رشته عصبی و عضلات مختلف باید بطور صحیح و منظم باهم کار کنند؟

شما که در ازای لطفی کوچک انتظار تشکر و قدردانی دارید، در برابر این حجم از الطاف و نعمتهای الهی چگونه برخورد میکنید؟ آیا این نعمتها را در طول روز در ذهن خود مرور میکنید؟ آیا قدر آنها را میدانید؟ آیا شده است بجای نداشته های خود که همیشه با افسوس و حسرت همراه است، از داشته هایتان یاد کنید و شکر گذار درگاه او باشید؟ کسی که بی منت و در هر لحظه به شما می بخشد؟ آیا میدانید بی اذن او قدمی نمیتوانید بردارید، صدایی بشنوید، تصویری ببینید، کلامی بگویید یا چیزی را حس کنید؟

تصور کنید فردی متمول و ثروتمندی هستید. یکی از دوستانتان که چند وقتی است سراغی از شما نگرفته ناگهان پیدایش میشود و با چاپلوسی و چرب زبانی با شما سخن می گوید و به یکباره چنان مهربان میشود که گویی نسبتی نزدیک با شما دارد. او از مشکلات مالیش میگوید که اخیراً گرفتار آن شده است. درخواست پول میکند. شما سخاوتمندانه پول را پرداخت میکند و او میرود و دیگر بار سراغی از شما نمیگیرد چون دیگر نیازی به شما ندارد. پیش خود میگویید: "عجب آدمی، هر وقت کارش به من می افتد می آید، مهربان می شود، تقاضا میکند، وقتی نیازش برطرف شد دیگر سراغی نمی گیرد." در این مواقع چه حسی به او پیدا میکنید؟ در ذهنتان چه تصویری شکل میگیرد؟

آیا شما هم فقط زمانی که نیازمند و گرفتار میشوید روی به خدای خود می آورید؟ آیا فقط در این لحظات است که دست به دعا بر میدارید و با پروردگار راز و نیاز میکنید؟ آیا وقتی در دریای طوفانی در بین امواج خروشان گیر افتاده اید از نهان خود او را می خوانید و زمانی که به ساحل نجات شما را رساند همه چیز را فراموش میکنید؟

چقدر خوب است که همیشه و در همه جا نعمتهای ارزشمند او را یاد کنیم و همیشه به یادش باشیم و راز و نیاز کنیم. چقدر زیباست گفتگوی بنده با معبود خود در همه زمانها. اگر سراسر عمر خود را به شکر گذاری و خدمت به او مشغول باشیم، جبران یک لحظه بینایی نخواهد شد. او بی نیاز از شکر ما است و این انسان است که با سپاسگذاری خود، مقداری از حق بندگی خود را بجا می آورد و به معبودش نزدیکتر می شود. بیایید انسان باشیم!
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم