یک جرعه عشق

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
russfm
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 88
تاریخ عضویت: جمعه 21 تیر 1387, 5:11 pm
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط russfm » دوشنبه 21 مرداد 1387, 2:29 am

"سفر ایستگاه"

قطار مى رود
تو مى روى
تمام ایستگاه مى رود
و من چقدر ساده ام
که سال هاى سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده هاى ایستگاه رفته
تکیه داده ام

مرحوم قیصر امین پور
سعدی : " مبین که میگوید ببین چه میگوید " .
--------
فردریش نیچه :"زندگی بدون موسیقی اشتباه است" .

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » دوشنبه 21 مرداد 1387, 11:31 am

در حسرت ديدار تو .....

می میرم ...

آری ! من می میرم و آرزوی دیدار دوباره ات را با خود به گور می برم ...

لباسی سفید بر تنم می پوشانند و مرا به خوابی آرام دعوت می کنند ...

دستهایم را به روی هم و بر روی سینه ام می گذارند ...

پاهایم را در کنار هم ...

چشمانم را می بندند ...

دهانم را می بندند ...

و آنگاه تمام بدنم را در میان پارچه ای سفید می پوشانند ...

دستهایم دیگر توان باز شدن ندارند تا آغوشم را برایت باز کنم ، نه توان باز شدن دارند و نه توان تکان خوردن تا دوباره برایت دست تکان دهم ...

پاهایم بی حرکت است ، و نمی توانم به دنبالت بدوم ...

چشم هایم بسته است و هیچ نمی توان دید ...

دهانم بسته است و هیچ نمی توان گفت ...

باور نمی کنم !

سالها در انتظارت ، چو شمعی سوختم و آب شدم ، سالها از دوریت نالیدم و اشک همراه همیشگیم شده بود ...

اما حال که نه می توان گریست و نه می توان حرف زد و نه ...

حالا ، تو رو به روی من ایستادی ؟ به من می نگری ؟ تو گریه می کنی ؟!!!

خدایا !

این دنیا چقدر کوچک است ...

بدن ضعیف و خسته ام را روی دستها به سوی آرامگاه ابدیم می برند ...

می ترسم اما خوشحالم ...

می ترسم چون باید سفری جدید آغاز کنم و خوشحالم چرا که دیگر از این همه خستگی و انتظار آسوده می شوم ...

مرا آرام به درون قبر می فرستند ...

یکی نام مرا صدا می زند ...

یکی مرا تکان می دهد ...

یکی فریاد می زند و گریه می کند ...

اما تو !

تو ! اجازه ورود به حریمم را نداشتی ...

بالاخره زمان آن رسید که تو هم بخواهی مرا ببینی و به تو اجازه داده نشود .

حال می فهمی که من چه کشیدم و هیچ بر زبان نیاوردم ؟!!

تصویر

آری ! تو نامحرمی ، و نمی توانی در میان جمع محرمان حاضر شوی و به نظاره چهره خسته من بنشینی ...

یکی سنگ برروی من می گذارد و یکی با ناله می گوید :

سنگ بر صورت پسرم مگذار ... او طاقت تاریکی ندارد ...

آه مادر !

کاش می دانستی که من مدتهاست در تاریکی و تنهایی به سرمی برم ...

ومن در تاریکی غرق شدم ! اما تاریکی که امید آمدن نور را در دلم روشن می ساخت ...

صدای ريخته شدن خاک بر روی سنگ را می شنیدم !

آری ! کار تمام شد ...

و دیگر محرم و نامحرم می توانستند بر سر مزارم حاضر شوند .

مدتی گذشت ...

می دیدم ... آری دیگر می دیدم ... می توانستم بگویم ... بگریم ... لبخند زنم ... راه روم ...

مادرم را از روی خاک مزارم بلند کردند و با هر سختی با خود بردند ...

همه رفتند ...

اما !

تو چرا ماندی ؟!! تو چرا نمی روی ؟!!

برو ! برو و همانگونه که تا کنون بدون من زندگی کردی ، زندگی خود را ادامه بده ...

برایم نه جالب است و نه غم انگیز که تو اینگونه در کنار مزار من زانو زده ای و گریه می کنی و گلهای روی مزارم را پرپر می کنی ...

خبر نداری که گل وجودم را هم اینگونه پرپر کردی ...

اما نه !

دلم به درد آمده !

ای کاش زودتر از اینها می آمدی تا می دیدی که از بس انتظار کشیدم و از دوریت نالیدم و گریستم به چه روزی افتادم ...

من ! همانی که روزی او را ماه خود می نامیدی ، به ستاره کم سویی مبدل شده بودم ...

گریه کن ! گریه کن که هر چه اشک بریزی باز هم کم است.

چرا که من یک عمر برایت گریستم ...

اما مهم نیست ...

عشق فراتر از این حرفهاست ...

می بخشمت و برایت آرزوی خوشبختی می کنم ...

حال برو ...

اما باز هم به سراغم بیا ، چرا که اینجا دیگر عکسی از تو در دستم نیست تا شب و روز بدان خیره شوم ...

خودت بیا که دلتنگی ، بیش از این بر جانم چنگ نیندازد ...

خداحافظ ...

خداحافظ تمام زندگیم ...
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » دوشنبه 21 مرداد 1387, 11:54 am

امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم

خورشید فردا مال تو ببخش که عاشفت شدم

بدرقه لازم ندارم ، میرم عزیزترین من

نزار بمونم زیر پا ، قلبمو بردار عشق من

دوست دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود

غافل از اینکه قلب من منتظر اشاره بود

تصویر
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » دوشنبه 21 مرداد 1387, 11:58 am

عشق يعنی پر گسستن در هوايه بيشه زار

عشق يعنی پاره پاره کردنه زنجيره تن

عشق يعنی گريه کردن با صدايه مادرم

عشق يعنی آسمانی زيستن

عشق يعنی پرسه در قلبه مادر زدن

عشق يعنی بغض کردن با صدايه مادرم

عشق يعنی خلوته سکوته مادرم

عشق يعنی هستی و ماوايه من

عشق يعنی سبزيه فصله بهار

عشق يعنی يعنی رنگه سبزه بيشه زار

عشق يعنی جا نمازه مادرم

عشق يعنی مشقه شب در پيکرم

عشق يعنی کودکانه زيستن

عشق يعنی فرياده دله بی مادران

عشق يعنی چرخشه نيلوفری بر دوره ياس

عشق يعنی پيچشه تسبيح مادرم

عشق يعنی مردمه ايرانه من

عشق يعنی يک صدايه آشنا

عشق يعنی نم نمه باران در بوته ها

عشق يعني وجود تو مادرم

تصویر
مادر عزيزم تولدت مبارك... دوست دارم از صميم قلب
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
nazi111
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 439
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 18 دی 1386, 3:40 pm

Re: یک جرعه عشق

پست توسط nazi111 » دوشنبه 21 مرداد 1387, 9:21 pm

حرف های ما هنوز نا تمام...

تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود دیر می شود!
کسی موفق می شود که خسته نمی شود.

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » دوشنبه 21 مرداد 1387, 11:21 pm

عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:39 am

روی دریا خونه ساختی ساده دل

خیلی دیر یارو شناختی ساده دل

تو قماره ناگوار عاشقی همه هستی تو باختی ساده دل

من اون عاشق دیونه ای اون

که اومدم باز در خونه ی اون

اما اومدم تا نفرینش کنم

نفرینم و به قلب سنگینش کنم

ای ساده دل اما نفرین که کاره قلب تو نیست

تو برو با خط قلبت بنویس
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:41 am

با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:43 am

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:47 am

رفتی و تنهام گذاشتی

توی قلبم پا گذاشتی

تو که گفتی من می مونم

چرا رفتی و نموندی

حالا که تنهای تنهام

واسه دله خودم می نویسم

می نویسم تو کجایی

کی میایی کی میایی

تو که رفتی من اینجا تنهام

دیگه طاقتی ندارم

دیگه سخته بی تو موندن

بی تو هیچ معنای نداره
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:49 am

شبهایی که تنهام همدمی ندارم

یاری ندارم , نایی ندارم

یادمه تنهام گذاشتی

من و نخواستی , چرا نخواستی

عکسهاتو دارم می بینم

دستام می لرزه وقتی می بینم

از رفتن تو چند سال داره میگذره

هنوزم به یادتم هنوزم چشم براهتم

انقدر منتظر می مونم تا بیای دباره پیشم

دباره پیشم

بیا عشقم بیا عشقم

بیا ببین دیگه شکستم

من شکستم قریب و خستم

چرا رفتی پیشم نموندی

مگه چه کردم مگه چه کردم

سرتو بزار رو شونم

اروم بگیرم اروم بگیرم
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
SaRa_p
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 34
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 30 تیر 1387, 1:24 am

Re: یک جرعه عشق

پست توسط SaRa_p » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 1:03 am

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
....
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟

آواتار کاربر
SaRa_p
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 34
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 30 تیر 1387, 1:24 am

Re: یک جرعه عشق

پست توسط SaRa_p » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 1:44 am

حکیم سهروردی در رساله مشهور خود " مونس العشاق " کلمه عشق را اینطور ریشه یابی کرده است:

عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر بر آرد و خود را در درخت می پیچد و هم چنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود...

----------------------------------
عشق آینه می گذارد در برابرت و معشوق آن آینه ست به موازات تو و رو در روی تو، مگر نه این که طبیعی ترین نیاز آدمی است که یک نفر دیگر آینه او باشد؟ پس آدمی به عشق نیازمند است و این طبیعی ترین نیاز انسانی اوست
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:18 pm

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه،

اما می تونیم بهش یاد بدیم که

لبه های تیزش دست اونی رو که دلمون رو شکسته، نبره!

هر وقت دل کسی رو شکستی یه میخ به دیوار بکوب

اگه دلش رو بدست آوردی میخ رو از دیوار بردار

اما چه فایده جای میخ رو دیوار مونده!

يكي دسته گل براش دل خوشيه

يكي عادتش برادر كشيه

يكي زاغ مردمو چوب مي زنه

يكي از داغ دلش جون مي كنه

يه نفر خوابه رو تخت نقره كوب

يكي حيرون روي درياي جنوب

يكي زندگي رو زيبا مي بينه

يكي اما خودشو تنهاي تنها مي بينه

شکسپیر می گه: ((کسی را که دوست داری،

ازش بگذر،

اگه قسمت تو باشه بر می گرده،

اگر هم برنگشت حتما از اول مال تو نبوده،پس همون بهتر که رفت.))

سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی،

سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی،

چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد!
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

آواتار کاربر
مهيار
مدیر انجمن
مدیر انجمن
پست: 2444
تاریخ عضویت: شنبه 22 تیر 1387, 12:14 pm
محل اقامت: هورا
تماس:

Re: یک جرعه عشق

پست توسط مهيار » سه‌شنبه 22 مرداد 1387, 12:23 pm

باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم

باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم

كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم

پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم

نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسايم

نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم

باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم

باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...
پيش از سحر تاريك است،اما تا كنون نشده که آفتاب طلوع نکند... به سحر اعتماد کنيد.

شکست وجود ندارد مگر در ذهن سازنده‌اش!
-------------------------------------------------------------------
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي

ديگه آموي و درشتي هاي او
زير پايم پرنيان آيد همي
--------------------------------------------------------------------------
به سلامتي بچه هاي قديم که با ذغال واسه خودشون سيبيل ميذاشتن تا شبيه باباهاشون بشن نه بچه هاي الان که ابروهاشونو بر ميدارن تا شبيه مادراشون بشن

قفل شده