آخرین جملات ....

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

Ramin

آخرین جملات ....

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 1:04 pm

گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم.
دلم آنقدرگرفته است، که می خواهم به اندازه هزارقرن گریه کنم.
می خواهم نباشم. حس می کنم جایی ازقلبم سوراخ شده است.
خسته ازتو نیستم . خسته ازهیچ کسی نیستم.
خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته ازاین همه دوری هستم.
فاصله آدمها نسبت بهم آنقدرزیاد شده است،
که گویی کسی، کسی را درک نمی کند.کسی صدای " دوستت دارم " های کسی را هم نمی شود.
همه روابط به قدر پوسته تخم مرغی ،ظریف و ضعیف و شکننده شده است.
صداقت ،کمترخریداری دارد.معامله ،به زیور و زینت و ظاهراست.
صداقت را جوابی جز ناسزاگویی های بی رحمانه هیچ نیست.
جای دوست و دشمن عوض شده است.
خاطر کسی را که بخواهی خاطرت را پریشان وخط خطی می کند.
یا باید مثل همه باشی ، یا اگر مثل کسی نباشی ،
لابد مشکلی داری. یا دیوانه ات می پندارند، یا عقب افتاده. بی تمدن.
دلم گرفته است از خودم. از خودم، که می ترسم مثل دیگران باشم.
تنهایی آدمها با تعدادی ازاشیا ازجنس من یا تو پرنمی شود.
جای خالی تنهایی آدمها را کسانی پر می کنند که بفهمندشان.
ازعشق بالاتر، دوستی است.
و از دوستی بالاتر ، فهمیدن است.
به عشق کسی نیاز ندارم.
به دوستی کسی نیاز ندارم.
نیازمند کسی هستم که مرا بفهمد.
مرا با همه بدی هایم. مرا با همه دارم ها و ندارم هایم.
مرا آنگونه که هستم بفهمد.
گریه ،حتی امان نمی دهد تا .....

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 1:06 pm

نکنه لایقت نبودم
نکنه که چشمام لایق فدا شدن نبودن
شاید که عشقم ارزش موندن نداشتش
شاید هم رفیق لحظه هامون
سارغ عشق ما ها بود
شاید هم یه رسم غلط بود ،توی دفتر عشقم!
که تورو تا اونجا ها برد
امروز میخوام حرفم و عوض کنم
امروز میخوام واسه عشق پاک من
یه لحظه اشکامو صدا کنم
شاید هم خودمو قربونی اون نگات کنم
آخه وجود پاک تو
ارزشش بیشتر از غرور نشکسته ی منه
میخوام بهت بگم چقدر دوست دارم
برتر از وجودم
برتر از اوج توهم ِ خیالمو
برتر از هر چی که فکرشو کنی
غزال صحرایی من
آهوی مهربون دل
تا مرز بی نهایت خدا
با عشق تو من میدوم
شاید که جا بمونم
ولی بدون تو من می میرم
..........این فقط یه حرف بی صداست

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 1:08 pm

این جمله امروز چقدر خالی ست ! روزی این جمله تمام حال مرا بازگو می كرد .واژه واژه اش بوی تنهایی مرا تمام و كمال می پراكند . امروز اما ، دل تنگ بودن معنایی ندارد ! حس امروز من دلتنگی نیست.
انسان برای آنچه كه اكنون ندارد ، اما دیروز داشته است و فردا شاید داشته باشد دل تنگ می شود . من امروز تو را ندارم ، درست ! اما دیروز و دیروز و صدها دیروز دیگر هم نداشته ام و برای داشتنت هیچ فردایی متصور نیست ! داشتنت خاطره ایست آن چنان كه دیگر به افسانه های هزار و یكشب می ماند و از سوی دیگر محالواره ایست برای فردایی كه به جادوی هیچ غول چراغی ، هرگز نخواهد آمد !!
به من حق بده كه دلتنگ نیستم . من اصلا هیچ نیستم ! هیچ ندارم ! احساسم تكه تكه شده و تصاویر معوج این آینه تكه تكه به هیچ چیز شباهت ندارد .
ما به یك گم شدن نیاز داشتیم ، بدون فكر كردن ! در لا به لای برفهای تقدیر كه بر سرمان می بارید . ما باید به هم فرصت حرف زدن می دادیم .باید شجاعت شنیدن را حفظ می كردیم ،چنان كه شجاعت گفتن را !
اما ما چه كردیم ؟!
از هم فرار كردیم ! یا به عبارت بهتر از خودمان گریختیم ! منطق دودوتا چهارتای مان را به كار گرفتیم و دل بیچاره تعطیل شد !!
خواستیم متهمی پیدا كنیم .زمین و آسمان در پیش چشمان ما به شكل «مظنونینی همیشگی» درآمدند كه دستهاشان ، خائنانه ، دستهای ما را از یكدیگر جدا كرده بود !بعد هم وقتی دیدیم دستمان به جایی بند نیست ، بند كردیم به خودمان و عشق را كردیم پیرهن عثمان و دلمان ، علی وار ، دردمند از خیانت همه عمروعاص های فریبنده عقل ، سر در چاه تنهایی خویش گریه های شبانه اش را دیگر بار و دیگر بار آغازید .
نازنین روزهای خوش علاقه !
تمام قصه همین بود ! ما خیلی به هم بدهكاریم . ما به خودمان هم خیلی بدهكاریم ! هزار بهانه جور كردیم تادیگر بهانه هم نباشیم ! غافل از اینكه گریه های بی بهانه ، بر خاك می ریزند و گریه های بهانه دار بر شانه ! و این تفاوت زمین است و آسمان !!
آرزوی دیروز فراموش ناشدنی !
تو دیگر آرزوی من نیستی !! هیچگاه دلم پایش را از گلیم خودش درازتر نكرده است ! آرزوی محال داشتن مثل امید بستن به سراب ست كه تنها عطش را می افزاید .آرزوی امروز شاید گریستنی باشد بر دامان پرمهرت آن چنان كه سخن را مجالی نباشد و تنها اشك باشد و اشك و بس !
می بینی كه ! این هم كم محال نیست !!
شهدخت قصر غزلهای غاشقانه ام !
غزلواره زندگی ما دو سه بیت كم آورد ! سیلاب فاجعه آن چنان مرگبار بود كه طومار عاشقانگی پیچیده شد ، نا تمام !
ما باید آن را با هم تمام می كردیم . همان طور كه با هم آغاز كردیم و ادامه دادیم . چه این غزل ، غزل من نبود ، غزل تو هم نبود ، غزل ما بود ! اما ما نه خواستیم و نه توانستیم « به سرایش این شعر نا تمام » دست زنیم . چه دیگر دست مشتركی باقی نمانده بود !هجوم طوفان دستهای ما را از هم جدا كرده بود ….

گریه كردم گریه كردم ، اما دردمو نگفتم
تكیه كردم به غرورم ، تا دیگه از پا نیقتم
چه ترانه بی اثر بود ، مثه مشت زدن به دیوار
اولین فصل شكستن ، آخرین خدانگهدار !
من به قله می رسیدم ، اگه هم ترانه بودی
صد تا سد رو می شكستم ، اگه تو بهانه بودی … اگه تو ترانه بودی … اگه تو بهانه بودی …
اما ما نخواستیم هم ترانه بمانیم ، ما بهانه مان را گم كردیم و پشت سد و پای كوه آخرین خدا نگهدار را هم از یكدیگر دریغ كردیم !


بانوی منطقی ! این همه دلیل برای نداشتنت بس نیست ؟!!

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 1:10 pm

دلت تنگ است میدانم
قلبت شکسته است می دانم ،
زندگیبرایت عذاب اور است میدانم ،
دوری برایت سخت است میدانم …
امابرای چند لحظه آرام بگیر عزیزم …
گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند ،
گریهنکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد …
آرام باش عزیزم ،دوای درد تو گریه نیست!
بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگیری ، با گریه خودت را آرام نکن...!
با تنهایی باش اما اشک نریز ، درد دلت را به تنهایی بگو زمانی کهتنهایی!
گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرام میکند .!
گریه نکن چون گریه تو رابه فراسوی دلتنگی ها میکشاند !
گریه نکن که چشمهایم طاقت اینرا ندارند که آن اشکهای پر از مهرت را بر روی گونه های نازنینتببینند ،
و دستهایم طاقت این را ندارند که اشکهای چشمهایت را ازگونه هایت پاک کنند .!
گریه نکن که من نیز مانند تو آشفته می شوم!
گریه نکن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!
حیف آن چشمهای زیبا و پر از عشقت نیست که از اشک ریختنخیس و خسته شود؟ای عزیزم ، ای زندگی ام ، ای عشقم ،
اگر من تمام وجودت میباشم ،اگر مرا دوست میداری و عاشق منی ،
تنها یک چیز از تومیخواهم که دوست دارم به آن عمل کنی و آن این است که دیگرنبینم چشمهایت خیس و گریان باشند!
زندگی ارزش این همه اشکریختن را ندارد ،
آن اشکهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایتنگه دار ،
بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند … عزیزم گریه نکن
چون من از گریه هایت به گریه خواهم افتاد !
وقتی اشکهایترامیبینم غم و غصه به سراغم می آید!
وقتی اشکهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم میآید !
وقتی اشکهایت را میبینم ، از زندگی ام خسته می شوم!
وقتیاشک میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، پرندگان آوازی نمیخوانند ، بغض آسمان گرفته می شود ، هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق خسته از پرواز !
گریه نکن عزیزم… آرام باش عزیزم، بگذار این اشکهایگذشته را ازگونه های نازنینت پاک کنم ، دستهایت رادر دستان من بگذار ،سرت را بر روی شانه هایم بگذار و درد و دلهایت را در گوشمزمزمه کن … من می شنوم بگو درد دلت را !
با گریه خودت را خالی نکن عزیزم چون بغض گلویم را می گیرد
باگفتن درددلت به من خودت را خالی کن تا دل من نیز خالی شود!
میدانم وقتی این متن مرا میخوانی اشک از چشمانت سرازیر میشود
آری پس برای آخرین بار نیز گریه کن چون این درد دلی بود که من نیز با چشمان خیس نوشتم!

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 1:13 pm

آی آدما گوش بکنید وصیت من
آی شمایی که میگیرید رو دوشتون جنازه ی من

دستای من رو از تابوت بیرون بزارید
تا که بدونند که هیچی از این دنیا نبردم ، خالیه این دستای من

تو رو خدا موهای من رو شونه نکشید
تا که بدونند دستای نوازش نکشیدند روی سر من

اگر کسی سراغ من رو ازتون گرفت
تو روخدا نزارید بره ، آخه اونه قاتل دل من

بگید چشماش به در بود
نیومدی سراغش

بگید به یاد تو بود
نیومدی سراغش

بگید عاشقت بود
نیومدی سراغش

بگید عاشقت مرد
دیگه نیا سراغش


آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 3:05 pm

با این ترانه بدرود ای اخرین ستاره

پیچیده در اسمانها فریاد این ترانه

ماند به سینه ی من داغ نگاه پاکت

چون گرد باد غم بود این کوچ دردناکت

روزی رسیدی از راه با بوی نو بهاران

بردی مرا به رویا در دشت سبزه زاران

در خاک عشق پاکت چون گل جوانه کردم

در جستجوی مهرت دل را روانه کردم

اموختم که در دل جز مهر خانه ای نیست

در کلبه ی وجودم جز تو بهانه ای نیست

دوران با تو بودن چون لحظه ای گذر کرد

تا اینکه چشم غربت بر عشق ما نظر کرد

اکنون جز این جدایی افسوس چاره ای نیست

در اسمان عشقم دیگر ستاره ای نیست

بعد از تو بر لب من جز نام تو نیاید

از گور من پس از من فریاد تو برای
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 3:27 pm

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو ای محبوب خوب من

سلام تو طلوع پاک شبنم بود
غروب ظلمت تاریکی وغم بود

سلام تو شروع آشناییها
نوید مهربانی ها زمان همزبانیها

دریغ از قطره های اشک سوزانم که از بیداد تو بر رخ چکیده
خزان زندگی آمد دل افسرده بعد از تو بهاری را ندیده
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 3:31 pm

ای یار نازنینم که هستی یک فرشته

فدای اون چشمون پر از امید و عشقت

همدم من تو بودی تو روزای بی کسی

توشادی و تو غصه تو عمق دلواپسی

عکس قشنگت حالا کنار من تو قاب

نوشتت ُ یادمه واسم طلای ناب

میخوام اینو قاب کنم بذارمش تو موزه

تا که همه ببینن دوستی با تو چه خوبه

هرگز یادم نمیره خوبی هایی که کردی

برای خنده من چه خنده هایی کردی

درسته که همیشه من غرق فکرام بودم

اما به جون خودم کلی خاطر خوات بودم

اگه یه روزی مد شد آهنگ بی وفایی

ولی تو فراموش نکنی لحظه آشنایی

چه نقش نازی داشتی تو قصه زندگیم

فدای اون وجودت بودی برام بهترین

آدمای بی ریا خیلی کمن تو دنیا

یا اوج آسمونن یا پشت ماه یا دریا

اما نبودی بین کهکشون و ستاره

من تو رو پیدا کردم بذار بگن محاله

تو هفت آسمونم مثل تو پیدا نمیشه

میخوام بگم پیشم بمون ولی میدونم که میگی نمی شه
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 5:51 pm

رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه
و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی ... تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری ... و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ... افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ... کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود ... کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی ... و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!! ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید ! ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !
خدانگهدار ... خدانگهدار ...

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 5:55 pm

اخرین بار
آخرين بارميگويم که دوستت دارم
دوستت دارم،بي آنکه مرادوست داشته باشي ...
دوستت دارم حتياگراز چشمان خيسمب خندي وبيخيال اين باشي که دلم
شکسته است...
دوستت دارم حتي اگردلت سنگ باشد،حتي اگرهيچ احساسي برمن نداشته
باشي با اينکه ميدانم دردلت يک دنيا محبت است واحساست مثلآپ پاک وزلال
است...
عزيزم باور کن به تونيازدارم،مني که قلبي ويرانه دارم ودلي سوخته،مني که
ساحل درياي دلم طوفاني است و امواج غموغصه دردلم زيرورو ميشود نيازبه تو
دارم که قلب مرا بامحبت وعشقت صفا دهي،دل سوخته ام رابا عشقت جان بدهي
وساحل درياي دل مرا آرامترازهميشه کني...
عزيزم مرا باورداشته باش،حتي براي يک لحظه هم که شده قلب مرا باتمام
وجودت حس کن ... بيا تا تنهايي دوباره به ويرانه دل من يامدهاست !
تا تنها يي قاب خالي وبدون عکسش را درطاقچه قلب من گذاشته است،توبياوقاب
زيباي عکس ترا درآنجابگذار!
بيادر قلبم باصداي مهربانت بگودرد دل ترا به منو بافرياد اسمم راصدا کن وبگو
مرا دوست ميداري تاسکوت تلخي که مدتهاس تاعماق قلب مرافرا گرفته است و
قلب مراغمزده کرده است شکسته شود!
قلب مرا پر ازمحبتوعشقو صفاي خودت کن ! بگذارآن خوني که دررگهاي خشک
من جاري ميشود خون تو باشد و بگذار آن وجود منو جود تو نيزباشد!
عزيزم اينک که مينويسم دوستت دارم چشمانم خيس است،به خداخيس است،
پس چشمهاي خيس مرا باور کن و تو نيز به من بگو مرا دوست ميداري.
باآهنگ دلنشين عشقو با ياد تو و باعشق به قلب تو با چشماني خيسو قلبي پر از
اميد اگرنخندي و اگربيخيال اين دل عاشق من نباشي مينويسم که دوستت دارم...
اينبارنه ازحفظ ميگويم ونه تکرارميکنم،اينباربراي آخرين بارميگويم اين کلمه
را !!!! چونکه دوست داشتن به عمل است نه به گفتن! پس براي آخرين بارميگويم
که مرا بفهمي و قلب شکسته و عاشق مرا باور داشته باشي ::::::::
آخرین ویرایش توسط Ramin در جمعه 3 خرداد 1387, 6:12 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 6:04 pm

سرم را در تاريکي گودالها فرو مي‌برم. لباس سکوت بر تن مي‌کنم و ديگر به تو نمي‌گويم بمان. کنار مي‌روم تا راه زندگي خود را به تنهايي طي کني. مي‌فهمم اما وانمود به نفهميدن مي‌کنم. حس را در خودم مي‌کشم. عشق را سرکوب مي‌کنم تا با تنهايي خود خوش باشي.
من با خنجر زدن به روح و جسمم، آنچه را که تو مي‌خواستي برايت فراهم کردم. آسوده باش که به آنچه مي‌خواستي رسيدي... در حاليکه حتي لحظه‌اي به آنچه من مي‌خواستم فکر هم نکردي...
براي اعتراض نيست که اين سخنان را مي‌گويم .......

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:25 pm

مهم نيست فردا چی ميشه
مهم اينه که امروز دوست دارم
مهم نيست فردا کجايی
مهم اينه که هرجا باشی دوست دارم
مهم نيست که تا ابد با هم نباشيم
مهم اينه که تا ابد دوست دارم
مهم نيست قسمت چيه
مهم اينه که قسمت شده
دوست داشته باشم
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

پست توسط eli » جمعه 3 خرداد 1387, 6:52 pm

خداحافظ گل لادن تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمیشونه

تو این شبهای تو در تو خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره میباره از هر سو

خداحافظ گل مریم گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
ازاین فصل سکوت و شب غم بارون رو بردارم

نمیدونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
توکه بیدار بیداری بگو از شب چی میدونی

خداحافظ گل پونه که بارونی نمیتونه
طلسم بغض رو برداره از این پاییزه دیوونه

خداحافظ گل شقایق ، که عاشقی دیگه مرده
دلم را میسپارم به تو ، تا ابد تا همیشه
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 7:29 pm

پشت سرم گریه نکن مسافرم مسافرم
اشک نریز عزیز ، باید برم باید برم

جلوی راهمو نگیر ، نزار منم گریه کنم
صلاحمون اینه عزیز ، باید برم بمیرم

طاقت اشکاتو ندارم ، تو رو خدا نزار ببارم
خدا نخواست ، قسمت اینه که من باید بمیرم

تو رو خدا گریه نکن ، بهم نگو نرو نرو
بغضم داره میترکه

اینجوری بی تابی نکن ، الهی قربونت برم
خدا نگه دارت باشه ، باید برم ، باید بمیرم

Ramin

پست توسط Ramin » جمعه 3 خرداد 1387, 9:43 pm

سفر تمام احساس ِ تو بود...
بی کسی سهم ِ ما...
وسعت ِ دلت ، کوچکیه دنیا را تحمل نداشت...
بی دلی سهم ِ ما...
هنوز در خزان زنده ایم...
باران هم بر ما نمی گرید...
اما ،
مرگ
شاید آخرین امید...

قفل شده