نغمه های غم

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
Ramin

نغمه های غم

پست توسط Ramin » پنج‌شنبه 2 اسفند 1386, 8:35 pm

سلام دوستان گلم
بازم یه تاپیک جالب دیگه :wink:
اگر حرف قشنگی دارید یا دوست دارید کمی در دل کنید اینجا بنویسید .

عجيبه که ...
تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره
تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه
تا فرياد نکشي کسي به طرفت بر نمي گرده
تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد
و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه
آخرین ویرایش توسط Ramin در دوشنبه 6 اسفند 1386, 3:18 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
amin24
همکار قدیمی
همکار قدیمی
پست: 313
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 10 مهر 1386, 2:46 pm
محل اقامت: تهران
تماس:

پست توسط amin24 » پنج‌شنبه 2 اسفند 1386, 9:23 pm

آنچه هستي، هديه خداوند است به تو و آنچه مي‌شوي، هديه تو است به خداوند، پس بي‌نظير باش
مهم نيست گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در توست.

Ramin

پست توسط Ramin » پنج‌شنبه 2 اسفند 1386, 11:19 pm

اگر عالم همه پر خار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان برکار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد

حریف عشق در اسرار باشد !

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دل بران بسیار باشد

سواره عشق شو ، وز ره میندیش
که اسب عشق ، بس قهار باشد

به یک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه نا هموار باشد

Ramin

پست توسط Ramin » دوشنبه 6 اسفند 1386, 3:19 pm

زندگي چيست ؟ اگر خنده است چرا گريه ميكنيم ؟ اگر گريه است چرا خنده ميكنيم ؟ اگر مر گ است چرا زندگي مي كنيم ؟ اگر زندگي است چرا مي ميريم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمي رسيم ؟ اگه عشق نيست چرا عاشقيم

الهام
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 117
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 28 مرداد 1386, 3:44 pm

پست توسط الهام » سه‌شنبه 7 اسفند 1386, 9:28 am

داشتم خواب میدیدم زخمهایم خوب شده است
زنان خوب به آسمان میروند زنان بد به همه جا میرسند

الهام
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 117
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 28 مرداد 1386, 3:44 pm

پست توسط الهام » شنبه 11 اسفند 1386, 9:31 pm

در زندگی حرف هایی هست
برای نگفتن......

و ارزش عمیق هر کس به اندازه حرف های نگفته ی اوست.
زنان خوب به آسمان میروند زنان بد به همه جا میرسند

Ramin

پست توسط Ramin » دوشنبه 13 اسفند 1386, 9:18 am

کنار برکه ی دلم نشستم و نیامدی دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی سوال کردم از خدا نشانه ی خانه ی تو را سکوت کرد و در سکوت شکستم و نیامدی

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 15 اسفند 1386, 12:00 pm

دلم گرفته آسمون نمي تونم گريه کنم

شکنجه ميشم از خودم نمي تونم شکوه کنم

انگاري کوه غصه ها رو سينه من اومده

اخ ! ! داره باورم ميشه خنده به ما نيومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم

تو روزگا ر بي کسي يه عمر که در به درم

حتي صداي نفسم ميگه که توي قفسم

من واسه اتيش زدن يه کوره راه شب بسم

دلم گرفته اسمون يه کم منو حوصله کن

نگو که از اين روزگار يه خرده کمتر گله کن

منو به بازي ميگيره عقربه هاي ساعتم

برگه تقويم مي کنه لحظه به لحظه لعنتم

آهاي زمين ! !! يه لحظه تو نفس نزن

نچرخ تا آروم بگيره يه آدم شکسته تن!!

Ramin

پست توسط Ramin » پنج‌شنبه 16 اسفند 1386, 5:09 pm

هرچه دل رنجیده تر ، زندان هستی تنگ تر
هر چه تن شایسته تر ذوق رهایی بیشتر

هر چه تن در رنج و زحمت ، نا امیدی عاقبت
هر چه با یاران وفا ، بی اعتنایی بیشتر

Ramin

پست توسط Ramin » شنبه 18 اسفند 1386, 11:35 pm

روزهايم خوش نيست ،‌شبهايم كه بايد بگويم واقعا شب است و فعلا كه اميدي هم به روشن شدنش نيست .

خسته ام از اين دنياي تاريک
خسته ام از آسمان بي ستاره
خسته ام از دلتنگي هاي هميشگي
خسته ام از فروخوردن غم ها و حرفهايم
خسته ام از واژه هاي دروغين
خسته ام از بهانه هاي تکراري براي گريه هاي هرشبم
خسته ام از دست تقدير . . .
خسته ام و خستگي هايم پاياني ندارند
آسمان ابري ، من دلتنگ ، چشمانم محتاج باريدن
و اشك خجلت بار پشت چشمانم دلتنگ
فرصتي نيست تا ببارند ، آسمانِ گريان را مي خواهند تا اشكهايم
به زير قطرات باران محو گردند ؛
اي كاش مي باريدي
اكنون كه دلتنگم

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه ... مي باره و مي باره و ... اينقدر مي باره تا آبي شه ... ‌آفتابي شه ...!!! کاش ... کاش مي شد مثل آسمون بود ... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي ... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده !!!!

Ramin

پست توسط Ramin » یک‌شنبه 19 اسفند 1386, 10:22 am

بنواز اي دل... بنواز
ازغم از گريه
چه ساده و دل نشين مينوازي از اين کهنه ديوار هايت اي دل
بنواز...
از ماتم از در خود مردن
مييشنوم و لذت ميبرم که دل شکسته ي من با من هم نشين است
بنواز...
که ديگر نه حوصله ماندن هست و نه رمق رفتن
دور ،نزديک ،آشنا ،غريبه
هر کس گذري به اين دل دارد با سنگي به ديواره شيشه اي آن مي زند
و تو اي دل ساده من در اين روزگار به دنبال مرهم مباش!
فقط بنواز از غم و هرآنچه آرامش تو ست...

آواتار کاربر
honeyeh
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 88
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 11 شهریور 1386, 2:24 pm
تماس:

پست توسط honeyeh » یک‌شنبه 19 اسفند 1386, 11:51 pm

اي ستاره ها كه بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد
اي ستاره ها كه از وراي ابرها
بر جهان ما نظاره گر نشسته ايد
آري اين منم كه در دل سكوت شب
نامه هاي عاشقانه پاره مي كنم
اي ستاره ها اگر به من مدد كنيد
دامن از غمش پر از ستاره مي كنم
با دلي كه بوئي از وفا نبرده است
جور بي كرانه و بهانه خوش تر است
در كنار اين مصاحبان خود پسند
ناز و عشوه هاي زيركانه خوش تر است
اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من
ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟
اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او
آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد؟
اي ستاره ها مگر شما هم آگهيد
از دورويي و جفاي ساكنان خاك
كاينچنين به قلب آسمان نهان شديد
اي ستاره ها،ستاره هاي خوب و پاك
من كه پشت پا زدم به هر چه هست و نيست
تا كه كام او ز عشق خود روا كنم
لعنت خدا به من اگر به جز جفا
زين سپس به عاشقان با وفا كنم
اي ستاره ها كه همچو قطره هاي اشك
سر به دامن سياه شب نهاده ايد
اي ستاره ها كز آن جهان جاودان
روزني به سوي اين جهان گشاده اي
رفته است و مهرش از دلم نمي رود
اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست؟
اي ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟

:cry: :cry: :cry:

آواتار کاربر
honeyeh
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 88
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 11 شهریور 1386, 2:24 pm
تماس:

پست توسط honeyeh » یک‌شنبه 19 اسفند 1386, 11:55 pm

می روی تا ساحل رویا‚ خدا همراه تو
می روی آن سو تر از دریا‚ خدا همراه تو
با خودت جز یاد چشمانم نبردی یادگار
می رود این خاطراتم تا خدا‚ همراه تو
می روی و باد رد کفش هایت می برد
باز هم من می شوم تنها‚ خدا همراه تو
موج در موج است و طوفان در کمین لحظه ها
ای دریغا کاش بودم ناخدا همراه تو
در هجوم خیس باران می روی تنها شبی
غم مخور‚ اما تو ای زیبا خدا همراه تو
انتهای کوچه و یک سایه ممکن نیست‚ آه
جز تو دیدم یک نفر آیا ؟ خدا همراه تو
می روی‚ باشد برو اما فقط یادی بکن
گریه های واپسینم را‚ خدا همراه تو

Ramin

پست توسط Ramin » چهارشنبه 22 اسفند 1386, 12:01 am

شيطان عاشق خدا بود ... مي خواست تنها عاشقش باشد ... فرياد زد ... خدا نفهميد ! . . . خدا بزرگ بود ... مي خواست عاشقي کند ... آدم را آفريد! . . . سالها پيش آدم خدا را از ياد برد ... آدم عاشق شيطان شد ! اين وسط خدا تنها ماند ... به همين سادگي :cry:

آواتار کاربر
farshidshd
مشاور وِیژه
مشاور وِیژه
پست: 2057
تاریخ عضویت: جمعه 13 مهر 1386, 1:00 pm
محل اقامت: My Heart
تماس:

....

پست توسط farshidshd » چهارشنبه 22 اسفند 1386, 12:09 pm

کسي که دوسش داري...


کسي که براي اينکه مال تو باشه واسش دويدي...


کسي که بودي تا باشه...


کسي که با اون نگاه اولش عشقو، عشق پاکو تو وجودت احيا کرد...


کسي که دونه دونه نفسات به عشق وجود پاکش بالا مياد...


کسي که بهش عادت کردي...


کسي که با صداقت بود باهات...


کسي که تازه احساس کردي بهش رسيدي و ...


کسي که...


... و حالا لحظه ها، ثانيه ها تهديدت مي کنن... داري مي بيني که سرنوشت با همه بي عدالتيش مي خواد اونو ازت بگيره ... و


از اين هم دور تر ببره... جايي که ديگه دستت بهش نميرسه

کد: انتخاب همه

دانشجوی ارشد نرم افزار

قفل شده