شعر زیبای کوچه

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
staabbodij
پست: 4
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 29 آذر 1390, 10:21 pm
محل اقامت: استان فارس شهرستان جهرم

شعر زیبای کوچه

پست توسط staabbodij » شنبه 10 دی 1390, 9:18 pm

باسلام شعر زیبای کوچه رو از مشیری که خودم حفظ هستم براتون میذارم امیدوارم لذت ببرید!!

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی چند بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل وسنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آمد تو به من گفتی:" از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

به تو گفتم:" حذر از عشق!ندانم!
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم
باز گفتم:" که تو صیادی و من آهوی دشتم"
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ،نتوانم!

اشکی شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید
ماه برعشق تو خندید

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدنم ...
پای در دامن اندوه کشیدم..
نگسستم ، نرمیدم...

رفت در ظلمت، آن شب و شب های دگر هم ...
نگرفتی تو دگر از عاشق آزرده خبر هم...
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....


بی تو اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
goll